نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد تمام جامعهشناسی دانشگاه الزهراء
2 کارشناسی ارشد جامعه شناسی
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Gender clichés are created and derived from social norms, values, beliefs, and attitudes which define and determine specific characteristics for men and women in society. However, such prefabricated patterns for individuals would set up barriers for individual development and progress with regard to the peculiar features of modern societies and the possibilities it provides for individuals. Therefore, the present study investigates the relationship between gender clichés accepted by men and women and their social health. this study was conducted through an experimental-descriptive survey method. The samples included 384 participants who were selected through cluster sampling from the population which involved men and women from 18 to 29 in Tehran. Participants responded to the questionnaires which served as the research instrument. The findings of this study revealed that reinforcing the definitions that men have for themselves according to the gender clichés would lead to their positive rating from their efficiency in the society, since the male clichés includes positive definitions and confirmation in the society. On the contrary, women fail to have an active and positive participation in the society due to the negative clichés about them in society. The findings for the relationship between gender clichés and social health were different for men and women. While there was a linear and meaningful relationship between gender clichés and social acceptance for women, there was a linear and meaningful relationship between gender clichés and integration, adaptation, and social prosperity. According the findings of the present study, reinforcing the positive gender clichés would increase the sense of usefulness in society, mainly for men, and on the other hand reinforcing the negative gender clichés in women with low education levels would lead to hindering the positive features for individual and social development and progress.
کلیدواژهها [English]
در سراسر جوامع و فرهنگهای مختلف هنجارها و ارزشهای جاافتاده به این منجر شده است که زنان بر امکانات و منابع کمتری دسترسی داشته و از قدرت کمتری نسبت به مردان بهرهمند باشند. تعجبی ندارد که این امر مردان را از امتیازاتی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، آموزشی بهرهمند کرده است. ازجمله این امتیازات سلامت اجتماعی است. تفاوتهای جنسیّتی و نابرابریهای جنسیّتی میتوانند موجب بیعدالتیهایی در زمینۀ وضعیت سلامت زنان و مردان باشند. براین اساس، تصویر جنسیّتی در یک مقطع زمانی و مکانی میتواند از موانع عمده – و گاه تنها عامل مهم- در دستیابی مردان و زنان بهسلامت باشد.
تصویر جنسیّتی ناشی از عقاید و افکار قالبی یا کلیشهها[1] است. کلیشهها یا تصورات قالبی جنسیّتی دربرگیرندۀ اطلاعات دربارۀ ظاهر جسمانی، نگرشها، علایق، صفات روانی، روابط اجتماعی و نوع شغل است. مهمترین نکته آن است که این ابعاد متنوع به هم مربوط هستند؛ صرف شناخت اینکه یک فرد زن است این معنی ضمنی را دارد که آن فرد خصوصیات جسمانی خاص (صدای آرام، ظریف و زیبا) و صفات روانی خاص (مهرورز، وابسته، ضعیف، عاطفی) خواهد داشت و فعالیتهای خاصی (مراقبت از کودک، آشپزی) انجام خواهد داد (گولومبوک و رابین ، 1384: 26). زیرا کلیشههای جنسیّتی درخواستها و انتظارات اجتماعی متفاوتی ایجاد میکند (مثلاً مردان را بالفطره مدیران خوب و زنان را بالفطره موجودات عاطفی و احساساتی تعریف میکند). در فرهنگ ما، اینکه مرد نباید گریه کند، زن احساساتی است و نمیتواند قضاوت درستی بکند، یا اینکه زن ترسو، خرافاتی و نازکدل است، مرد سنگ دل، سختگیر و سلطهگر و پرخاشگر است، نمونههای معدودی از فهرست طولانی کلیشههای جنسیّتی راجع به ویژگیهای شخصیتی مردان و زنان است(ریاحی، 1386).
بسیاری از تفاوتهای مردان و زنان در جایگاههای مختلف اجتماعی دارای منشاء زیستشناختی نیستند، چراکه محیط اجتماعی و فرهنگی نقش مؤثری در جهتدهی به افکار و رفتارهای جنسیّتی افراد جامعه دارد(شاهآبادی و سلیمانی، 1389: 370).
بررسیها نشان دادهاند که تفاوتهای جنسیّتی ممکن است یکی از عوامل پیشبین سلامت اجتماعی باشد. سازمان بهداشت جهانی(2010)، جنسیّت را بهعنوان یکی از تعیینکنندههای اجتماعی سلامت معرفی کرده و فراسوی تفاوتهای زیستشناختی براین نکته تأکید کرده است که نقشهای جنسیّتی و هنجارها، چگونگی دسترسی زنان و مردان را به خدمات بهداشتی و چگونگی پاسخدهی نظامهای سلامت به نیازهای متفاوت آنها را تحت تأثیر قرار میدهد(نیکوگفتار، 1393: 117).
براین اساس، هدف پژوهش حاضر از یکسو شناسایی کلیشههای جنسیّتی تحصیلی و شغلی است که در فرایند جامعهپذیری از طریق نهادهایی مثل خانواده و رسانهها به زنان و مردان القاء میشود و اینکه چگونه کلیشههای مذکور، زنان و مردان را در توانایی انجام مؤثر و کارآمد نقشهای اجتماعی، حضور در محیطهای جمعی و مشارکت فعال در موقعیتهای اجتماعی تحت تأثیر قرار میدهد؟ از سوی دیگر با توجه به اهمیت تشکیل و ترویج کلیشههای جنسیّتی، بررسی تأثیر متغیرهای زمینهای ( نظیر جنسیّت، پایگاه اقتصادی، تحصیلات و ....) بر کلیشههای جنسیّتی از دیگر اهداف پژوهش است.
ضرورت و اهمیت شناخت کلیشههای جنسیّتی و بررسی آنها در جامعه، به دلیل اثرات زیانآور کلیشهها است. ازجمله مهمترین اثرات زیانآور کلیشههای جنسیّتی میتوان به این مسئله اشاره کرد که کلیشههای جنسیّتی به عامل تبعیض میان جنسها بدل میشوند. اینگونه کلیشهها هم بر مردان و هم بر زنان تأثیری منفی میگذارند؛ اگرچه تأثیر منفی آنها بر زنان بیشتر است، زیرا آنها در این کلیشهها بهصورت جنس ضعیف و فرودست مطرح میشوند. درواقع این کلیشهها زنان را بهعنوان انسانهایی برخوردار از حقوق کامل به رسمیت نمیشناسند، از برقراری روابط هماهنگ و برابر میان افراد دو جنس و از شرکت کامل زنان در پیشرفت جامعۀ خود جلوگیری میکنند و بدین ترتیب زنان را از شکوفایی تام تواناییهای انسانی خود بازمیدارند. از طرفی دیگر کلیشههای جنسیّتی مردان را از شکوفایی همهجانبۀ احساسات و انسانیت آنها بازمیدارند و باعث میشوند هر چه بیشتر به سمت خشونت، رقابت، پرخاشگری، بیاعتنایی و بیاحساسی پیش روند(میشل، 1376، به نقل از حسینی و دشتی، 1391: 30-31). فشارهای اجتماعی و خانوادگی ناشی از کلیشهها بر جسم و روان زنان و مردان اثر میگذارد و سلامت آنها را در ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی به خطر میاندازد، در نتیجه فقدان تفکّرات اجتماعی صحیح و نگاه جنسیّتی به پیوندهایی سست با جامعه و هنجارهای اجتماعی، کاهش فعالیتهای اجتماعی و کاهش کارایی زنان و مردان در جامعه منجر خواهد شد.
شواهد حاکی از آن است که زنان در مقایسه با مردان در ابعاد متفاوت سلامت، وضعیت نامطلوب دارند. ازجمله این پژوهشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
رابین دبلیو سیمون(1995) در پژوهشی تحت عنوان جنسیّت، نقشهای چندگانه، معنای نقش و بهداشت روانی بر این امر تأکید میکند که نقشهای شغلی و خانوادگی برای زنان و مردان معنای متفاوتی داشته و این تفاوت واحدی سبب میشود تلفیق نقشهای چندگانه، برای سلامت روانی در زنان کمتر از مردان مفید باشد.
در بررسی رابطة تفاوتهای جنسیّتی و حمایت اجتماعی، فوهر[2] و همکاران (1999) دریافتند که زنان به شبکههای اجتماعی بزرگتری دسترسی داشته، حمایت بیشتری نسبت به مردان دریافت میکنند، بااینحال، هرچند حمایت اجتماعی، سلامت روانی را در پی دارد، زنان پریشانیهای روانی بالاتری نسبت به مردان دارند.
نتایج پژوهش تسچ رومر[3] و همکاران در سال 2007 نشان داد که سلامت ذهنی برحسب جنسیّت متفاوت بوده و در این میان زنان میانگین پایینتری در سلامت ذهنی داشتهاند. همچنین دروری[4](2009) در پژوهشی به این نتیجه دست یافت که دختران مدارس تک جنسیّتی شایستگی اجتماعی و اعتمادبهنفس بیشتری در مقایسه با دختران مدارس مختلط دارند.
شارما و شارما (2010) در مطالعات خود به این یافته دست یافتند که زنان به دلیل کلیشههای درونی منفی و فقدان دسترسی به منابع روانی و اجتماعی، نسبت به مردان آسیبپذیرتر هستند. همچنین، در گزارشی که از سازمان جهانی بهداشت 2010 آمده است، دختران دارای سطوح پایینتر رضایت از زندگی و سلامتی خود هستند و سطوح بالاتری شکایت از سلامتی را دارند. در همین راستا؛ نتایج پژوهش قائمیفر و حمایت خواه جهرمی (1388) نشاندهندۀ آن است که تقسیمکار جنسیّتی و تبعیض جنسیّتی که در خانوادههای سنتی به زنان القاء میشود، مانع مهمی در مشارکت و حضور زنان در فعالیتهای خارج از محیط خانه به شمار میرود، درحالیکه در خانوادههای مدرن، زنان کمتر با چنین موانعی مواجه هستند.
در رابطة کلیشههای جنسیّتی و سلامت؛ نتایج تعداد معدودی از پژوهشها بر عدم تأثیر کلیشهها بر سلامت زنان و مردان تأکید داشته است. پژوهش ایگلی و همکاران (1987) نشان میدهد زنان در مقایسه با مردان، ارزیابیهای مطلوبتری دریافت میکنند؛ اگرچه زنان در برخی شرایط ضعیفتر ارزیابی میشوند، اما احساسات مثبت دربارۀ ویژگیهای کلیشهای شدۀ زنان پدید آمده است و این امر نشاندهندۀ تغییرات در کلیشهای کردن و کلیشه نگریستن به زنان است.
در پژوهشی دیگر هس و همکاران (2000) نشان دادند درحالیکه از زنان انتظار میرود در موقعیتهای احساسی منفی عکسالعمل منفی و منفعلانه نشان دهند، از مردان خواسته میشود بهصورت مثبت و فعالانه با این موقعیتها مواجه شوند، اما در عمل زنان احساسات منفی بیش از مردان از خود نشان ندادهاند.نتایج مطالعه ساندرز و کاشوبک (2006) در بررسی نقشهای جنسیّتی و سلامت روان، زنان تا حدودی متفاوت، اما همراستا با پژوهشهای دیگر بوده است؛ دست یافتن زنان به یک هویّت فمینیستی و بدون توجه به کلیشههای جنسیّتی، تأثیر مهمی در بهبود سلامت روان آنها دارد. شوارتز و همکاران(2003) نشان دادهاند که اگرچه بین رفتارهای بشردوستانه و سلامت رابطة مثبت وجود دارد، اما این تأثیر برای دختران و پسران متفاوت است. درگیر شدن در رفتارهای بشردوستانه، بخش ارتباطات اجتماعی سلامت در دختران را بیشتر تحت تأثیر قرار میداد(خسروی و چراغ ملایی، 1391: 14).
همچنین نتایج پژوهش موسینژاد (1388) همسو با نتایج ساندرز و کاشوبک؛ حاکی از تأثیر اندک کلیشههای جنسیّتی بر ارتباطات و تعاملات اجتماعی زنان و مردان داشته است. همچنین زنان بیش از مردان به خانواده و دوستان اهمیت میدهند، اما ارتباط مردان با خانواده و دوستان بیش از زنان است.
با مرور پژوهشهای داخلی و خارجی انجامشده در حوزۀ جنسیّت و سلامت، آنچه در بررسیها مغفول مانده، توجه به بعد اجتماعی سلامت در رابطه با کلیشههای اجتماعی است. اگرچه در بعضی پژوهشها بهصورت محدود تأثیر کلیشه با مشارکت اجتماعی بررسی شده است، پژوهش حاضر سعی دارد کلیشههای جنسیّتی شغلی و تحصیلی را در رابطه با ابعاد سلامت اجتماعی(مشارکت اجتماعی، یکپارچگی اجتماعی، پذیرش اجتماعی، انطباق اجتماعی و شکوفایی اجتماعی)، بررسی کند و بهطورکلی تأثیر کلیشههای مذکور بر عملکرد زنان و مردان را در جامعه ارزیابی کند.
رویکردهای مربوط به کلیشههای جنسیتی: تفاوتهای تکوینی زن و مرد و آثار گوناگون آن از موضوعاتی است که در حوزههای مختلف بررسی شده است. فمینیستها در دهههای گذشته بسیار کوشیدند تا ثابت کنند ویژگیهای روانی و اجتماعی زن و مرد خاستگاه طبیعی نندارد و از تربیت و محیط نشأت میگیرد (زیبایی نژاد، 25:1388).
آنها با بهکارگیری واژة جنس[5] و جنسیّت[6] به تفاوت ویژگیهای طبیعی و فرهنگی اشارهکردهاند. تفاوتهای جنسی به تفاوتهایی باخاستگاه بیولوژیک و تفاوتهای جنسیّتی به تفاوتهایی با خاستگاه فرهنگی و اجتماعی اشاره میکنند(جزنی، 1380: 99-100). فمینیستهای سوسیالیست معتقد هستند که زنان در سرمایهداری مردسالارانه، شهروندان درجۀ دوم محسوب میشوند و جنبش اصالت وجود «اگزیستانسیالیست» معتقد است که مرد تلاش میکند که «خود» باشد، آزاد و خود تعیینکننده، لیکن زن«دیگری» باقی بماند. یعنی تعریفی که زن از خود به دست میدهد، عبارت است ازآنچه که «او» یعنی مرد نیست(قمری گیوی، 1385: 59-60).
اما هدفی که فمینیستهای لیبرال/ اصلاحطلب در جامعهشناسی دنبال کردهاند، اثبات این نکته بود که تفاوتهای قابلمشاهده میان دو جنس ذاتی نیست. بلکه نتیجۀ جامعهپذیری و «همگونسازی جنس و نقش» است . تفاوت رفتار دختران و پسران که کموبیش از بدو تولد آغاز میشود و از شکوفایی کامل ظرفیتهای انسانی زنان جلوگیری میکند. تفاوت میان زنان و مردان در جوامع غربی ناشی از تفاوت تربیت دختر و پسر، تفاوت انتظارات جامعه از آنها و وجود قوانین تبعیضآمیز است و درمجموع ناشی از کلیشههای جنسیّتی است (آبوت و والاس، 1380: 287و288).
کلیشههای جنسیّتی، متأثر از هنجارها، ارزشها، باورها و نگرشهای اجتماعی است که ویژگیهای زنان و مردان را در جامعه مشخص میکند. با توجه به ویژگیهای جوامع امروزی و با توجه به کلیه امکاناتی که برای هر فردی از جامعه وجود دارد، قرار دادن افراد در قالبهای از پیشساختهشده، مانعی برای رشد و تکامل و پیشرفت فردی در نظر گرفته میشود(جزنی، 1380: 49). این مفهوم در دیدگاههای راجع به ایماژهای زنان، جایگاهی بسیار مهم یافت. کلیشه عبارت از تقلیل افراد به مجموعهای از خصیصههای اغراقشده منفی است. کلیشهسازی؛ تفاوت را تقلیل و ذاتی و طبیعی جلوه میدهد و ثابت میکند؛ و از طریق عملکرد قدرت، کلیشه مرزهای بین امر «بهنجار» و امر «حقیر»، «ما» و «آنها» را مشخص میکند (بارکر، 550:1387).
به عقیده فیسک(1995)، فرهنگ و جامعه باهدف پیامهای سوگیرانه دربارۀ نقشهای جنسیّتی میتواند الگوهای رفتاری و نقشهای جنسیّتی مساوات طلبانه را گسترش دهند. ساختار اجتماعی که میزان قدرت متمایز را برای زنان و مردان استمرار میبخشند، منجر به نقشهای جنسیّتی و کلیشههای جنسیّتی انعطافناپذیر منجر میشود. آلن(1995) براین اعتقاد است، کلیشههای جنسیّتی بازنمایی کننده دقیق تفاوتهای واقعی زن و مرد نیست و این فرایند قوی، هم کسانی را تحت تأثیر قرار میدهد که کلیشهها را تحمیل میکنند و هم کسانی که هدف کلیشهها هستند(خمسهای ، 1383: 121).
بر اساس کلیشههای جنسیّتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگیهای خاص، رفتار خاص و حالات روانی خاص هستند و درنهایت قابلیت انجام وظایف و کارهایی رادارند که بهصورت معمول با یکدیگر متفاوتاند. کلیشه سازی از طرفی خصوصیات و تواناییهایی را به زنان اختصاص میهدکه در مردان از آنها نشانهای نیست و از طرف دیگر تواناییها و خصوصیاتی را به مردان نسبت میهد که زنان از آن بیبهرهاند(اعزازی، 1380، به نقل از حسینزاده و ممبنی، 1390).
سلامت اجتماعی: مفهوم سلامت اجتماعی، مفهومی است که در کنار ابعاد جسمی و روانی سلامت موردتوجه قرار گرفته و جنبة اجتماعی سلامت را با محور قرار دادن فرد بررسی میکند. سلامت اجتماعی شامل عناصر متعددی است که این عناصر در کنار یکدیگر نشان میدهند که چگونه و در چه جاهایی، افراد در زندگی اجتماعی خود خوب عمل میکنند؛ مثلاً به عنوان همسایه، همکار و همشهری. حوزۀ سلامت اجتماعی از سالهای ١٩٩۵ به بعد، علاوه بر نگرش کلی و عامی که بر کیفیّت سلامت در میان تمام افراد دارد؛ در کشورهای صنعتی گرایش خاصی را در دو بعد سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی آغاز کرده است. گروهی از کارشناسان در این تلاش بودهاند که از طریق عملیاتی کردن مفهوم «ارتقاء سلامت» اهداف کلی شعار «بهداشت برای همه»، را با زمینههای اجتماعی سلامت در مفهوم عام پیوند بزنند. آنها معتقدند که «ارتقاء سلامت» در حقیقت در برگیرندۀ زمینههای اقدام اجتماعی برای توسعۀ سطح سلامت است. ارتقاء سطح سلامت بر این اساس از دو طریق امکانپذیر است که یکی از آنها توسعۀ شیوههای سالم زندگی و اقدام اجتماعی برای سلامت است و دیگری ایجاد شرایطی است که زیستن در یک حیات سالم را امکانپذیر کند. موضوع اول در برگیرندۀ توانمندسازی انسانها از طریق آگاهیها و مهارتهای ضروری برای یک زندگی سالم است و موضوع دوم تأثیرگذاری بر سیاستگذاران به گونهای است که سیاستهای عمومی و برنامههای حامی سلامت عمومی را در سطح جامعه پیگیری کنند، که پیشگیری از انحرافات اجتماعی از گستردهترین ارکان این بخش است.
ایدۀ اصلی سلامت اجتماعی را دورکیم (1951) مطرح کرد. او در اثر« خودکشی» (1951)، این موضوع را بررسی کرد که چگونه بیهمتاترین اعمال فردی مانند خودکشی میتواند پویایی اجتماعی مانند سطح یکپارچگی اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار بدهد. پارسونز (1951) به این مطلب اشاره کرد که انتظارات و هنجارهای اجتماعی جامعه دربارۀ نقش افراد، بر سلامت آنها اثرگذار است. دوباس (1959) استدلال میکند که سلامت نمیتواند در انزوای جوامع اجتماعی تعریف شود و باید از توانایی افراد برای عمل در یک شیوهای مقبول برای خود و گروه اجتماعیشان استفاده کرد (براون و همکاران، 2004: 35). از طرف دیگر کییز[7] سلامت اجتماعی را ارزیابی و شناخت فرد از چگونگی عملکردش در اجتماع و کیّفیت روابط او با دیگران، نزدیکان و گروههای اجتماعی میداند که فرد عضو آنها است (کییز، 1998: 121). کییز (1998) کییز و شاپیرو، (2004) بین زندگی نسبتاً خصوصی افراد، و وجود آن به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی تمایز قائل شدند. آنها براین واقعیت تأکید کردند که افراد در حال اجتماعی شدن هستند و زندگیشان در ساختارهای اجتماعی قرار دارد. این مفاهیم و ایدهها، به تدریج توسط ساختارهای اجتماعی توسعه یافته است و سلامت اجتماعی همچون سلامت روانی به عنوان بعدی از سلامت بررسی شده است (وی زانگ و همکاران، 2011: 239). سنجش محتوای سلامت اجتماعی از ابتدا از طریق تمرکز بر «فرد» و در رابطه با تعاملات میان فردی (مثلاً ملاقات با دوستان) و مشارکت اجتماعی (مانند عضویت در گروهها) سنجیده شد و در اندازهگیری آن ارکان عینی (مثلاً تعداد دوستان) و ذهنی (مانند کیفیّت روابط دوستانه) هر دو در تعریف منظور شده بود. زندگی و عملکرد شخصی را نمیتوان بدون توجه به معیارهای اجتماعی ارزیابی کرد. عملکرد خوب در زندگی، چیزی بیش از سلامت روانی است و تکالیف و چالشهای اجتماعی را به صورت یک مجموعۀ معنادار و فهمپذیر و بالقوه برای رشد و شکوفایی بداند و احساس کند که متعلق به گروههای اجتماعی خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن سهیم بداند (کییز و شاپیرو، 2004: 92).
پژوهش در باب نسبت جنسیّت و سلامت، خصوصاً از حیث نابرابری امکانات و فرصتها و دسترسیهای زنان و مردان به مقتضیات بهداشتی از دهۀ 1970 آغاز شد. رشد تغییرات اجتماعی از دو دهۀ آخر قرن 20 میلادی و دو دهه آغاز قرن 21 میلادی، تأثیرات شگرفی بر زندگی زنان و مردان نهاد و مسائل پیچیدهتری راجع به مناسبات جنسیّت و سلامتی پدید آورد که محتاج مداقه و راه حلیابی ژرفتری بود. در نتیجه، نظریات اجتماعی متنوعی برای هدایت نظری پژوهشهای تجربی دربارۀ نابرابرهای جنسیّتی در حوزۀ سلامت پدید آمد تا مگرتجربیات زنان و مردان از سلامت جسمی، ذهنی و اجتماعی در آغاز قرن 21 صورتبندی مجددی یابد.
«کلیشههای جنسیّتی تصویر ذهنی یکنواخت و قالببندی شدهای از رفتارهای خاص مربوط به زنان و مردان را ارائه میدهد بدون آنکه بررسی و آزمون شده باشند. بر اساس کلیشههای جنسیّتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگیهای خاص، رفتار خاص و حالات روانی خاص هستند و در نهایت، قابلیت انجامدادن وظایف و کارهایی را دارند که به صورت معمول با یکدیگر متفاوت هستند. کلیشهسازی از طرفی خصوصیات و تواناییهایی را به زنان اختصاص میدهد که در مردان از آنها نشانهای نیست و از طرف دیگر، تواناییها و خصوصیاتی را به مردان نسبت میدهد که زنان از آن بیبهره هستند»(اعزازی، 45:1380).
به طورکلی در ادبیات مربوط به تفاوتهای جنسیّتی بر کلیشههای جنسیّتی تأکید شده و مضمون اصلی آن در تفاوت حیات روحی و اجتماعی زنان و مردان است. زنان از لحاظ ارزشها و منافع بنیادی خود(رودیک[8]، 1980)، داوریهای ارزشی(گیلیگان[9]، 1982)، ساخت انگیزههای دستاوردی(گافمن و ریچاردسون[10]، 1982)، خلّاقیّت ادبی(گیلبرت وگوبار[11]، 1979)، احساس هویّت(لاوز و شوارتز[12]، 1979) و از نظر فراگردهای کلی آگاهی و ادراک خود(بیکر میلر و کاسپر، 1986)، دربارۀ ساخت واقعیت اجتماعی، بینش و برداشتی متفاوت از مردان دارند. مضمون دوم این است که شکل کلی روابط زنان و تجربههای زندگی آنها شکل متمایزی نسبت به مردان دارد (ریتزر، 1386: 470).
به دلیل تفاوتهای جنسیّتی مذکور، فمینیستها معتقد هستند که ایدئولوژیهای متضمن تفاوت که ما را به صورت زن و مرد تعریف میکنند و خود نابرابری نیز، فرآوردههایی اجتماعی، روانشناختی و فرهنگی هستند و به دست مردمانی تولید میشوند که جهانهای اجتماعی و روانشناختی و فرهنگی خود را خلق و در آن زندگی میکنند(چودوروف[13]، 1997: 99).
از نظر جنکینز، جنسیّت فقط آشکارترین وجه هویّت فردی است که در تعامل میان دیگران ساخته میشود. تعیین جنسیّت اغلب بدون این که نوزاد در آن هنگام به آن معرفت پیدا کند، از همان روز اول آغاز میشود. تفکیک جنسی که به طور اجتماعی از تفاوتهای زیستی ساختار گرفته است، وجه رایج همۀ جوامع انسانی است. بهرغم استدلالها بر له فردی بودن جنسیّت، همۀ جوامع انسانی و همه دیدگاههای فرهنگی از جهان، به شدت از لحاظ جنسی ساختار یافته هستند و این امر موضوعی جمعی است (عریضی و همکاران، 1385: 84-85).
جنکینز معتقد است ساختار اجتماعی و فرهنگی همۀ جوامع انسانی به شدت متأثر از تفاوتهای جنسیّتی است که اغلب علمی یا طبیعی نمایانده میشوند، اما در واقع برساختۀ اجتماع هستند و به ویژه متأثر از تصورات قالبی و ایدئولوژیهای جنسیّتی هستند(جنکینز، 1381: 274). از نظر او دو شاخص اساسی برای کلیشه ها وجود دارد که شامل کلیشههای جنسیّتی شغلی و کلیشههای جنسیّتی تحصیلی میشود. جنکینز معتقد است کلیشهها و اندیشههای قالبی، ویژگی معمول تلاش آدمی در ارتقاء درجۀ پیشبینیپذیری یا دست کم تعبیری از پیشبینیپذیری موقعیتهای پیچیده و نامطمئن روزمره است. بسیاری از کلیشههای قالبی به حد کفایت عمومیت دارند که در موقعیتهای بیارتباط عضوگیری از آنها، نتایج الگوواری از آنها حاصل میشود(همان، 265-269). بنابراین، کلیشههای جنسیّتی از هر دو نوع در جامعه ساخته میشود. در واقع ساختارهای اجتماعی با کلیشهها و اندیشههای قالبی جامعه را سامان میدهد و بخش اعظم نقشهای جنسیّتی زنان و مردان به کلیشههای جنسیّتی شغلی و تحصیلی مرتبط است که با منزلت اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد. چراکه فرصتها و تجربیات زندگی و ارزیابی فرد و شناخت فرد از چگونگی علمکردش در اجتماع نیز از قالبهای جنسیّتی و نوع تعریف آنها تأثیر میگیرند(همان، 102). همچنین گولومبوگ و فی وش معتقد هستند یکی از نکات قطعی دربارۀ صفات یا خصیصههای مربوط به کلیشهها یا تصورات قالبی جنسیّتی، آن است که در مقایسه با زنان، صفات منسوب به مردان، اهمیت ویژهای دارد. قدرت، استقلال و تمایل به خطرپذیری در برابر ضعف، زودباری و تأثیرپذیری، اغلب مثبتتر تلقی میشود(گولومبوک و فیوش، 1384). لذا تفاوتهای جنسیّتی در سپهر عمومی، یعنی اجتماع و بازار کار، زنان را در موقعیت فرودستی قرار میدهد و هرکدام در بازتولید این جایگاه نابرابر نقش فعال دارد(شادیطلب، 1381، به نقل از حسینزاده، 1390). پرواضح است چنین وضعیتی زنان را از مشارکت فعال در فعالیتهای اجتماعی و ترسیم مختصات مثبت از عملکرد خویش در اجتماع باز میدارد.
با توجه به مباحث نظری مدل مفهومی پژوهش به شکل زیر ارائه میشود:
فرضیههای پژوهش با استنباط از مدل مفهومی تدوین شده است:
به نظر میرسد کلیشههای جنسیّتی با سلامت اجتماعی رابطه دارند.
فرضیههای جزئی:
بین کلیشههای شغلی - تحصیلی و سلامت اجتماعی زنان و مردان رابطه وجود دارد.
به نظر میرسد بین کلیشههای جنسیّتی تحصیلی و شغلی و ابعاد سلامت اجتماعی (مشارکت، پذیرش، انطباق، یکپارچگی و شکوفایی اجتماعی) رابطه وجود دارد.
بین متغیرهای زمینهای (سن، جنسیّت، قومیت، تحصیلات، وضعیت تأهل، پایگاه اقتصای) و پذیرش کلیشههای جنسیّتی در بین زنان و مردان رابطه وجود دارد.
روش پژوهش
این پژوهش از نوع پیمایشهای توصیفی- علی بود؛ به این معنا که از یک سو با گردآوری اطلاعات و دادهها سعی شد خصوصیات هر کدام از دادهها توصیف شود و از سوی دیگر، با مقایسۀ ویژگیهای آماری، به یک استنباط علی در خصوص سلامت اجتماعی دست یافت. در این پژوهش از روش پیمایش استفاده شد.
درپژوهش حاضر با در نظر گرفتن خصوصیات جوانی، متغیرهای مور نظر در پژوهش و چارچوب نظری انتخاب شده، برای مشخص کردن جامعۀ آماری پژوهش، از تعریف اریکسون برای جوانی استفاده شد. بدیهی است که انتخاب محدودۀ سنی 19 - 29 سال جمع خصوصیات را پوشش نمیدهد، ولی محدودهای را مشخص میکند که بهتر از همه با چارچوب نظری تحقیق همخوانی داشته و جامعۀ آماری را معین میکند و انتخاب آن از لحاظ روش شناختی اجتنابناپذیر است.
در پژوهشهای مبتنی بر نمونهگیری، نمونۀ انتخابی باید مبتنی بر معرف بودن جامعه باشد، یعنی بتواند خواص جامعۀ خود را در نمونه منعکس کند، به این گونه نمونهگیری از نظر علمی نمونۀ بهینه[14] میگویند. هنگامی که نسبت حجم نمونه به حجم جامعه بیشتر از 5% باشد، برای تعیین حجم نمونه از فرمول کوکران[15] برای جامعۀ آماری مورد نظر استفاده میشود. بنابراین، در جامعۀ آماری این پژوهش، محاسبۀ تعیین حجم نمونه برای جامعۀ آماری زنان و مردان شهر تهران با استفاده از فرمول کوکران 384 نفر است.
روش پژوهش نمونهگیری خوشهای[16] است. در نمونهگیری خوشهای ابتدا گروههای بزرگ گزینش میشود که خوشه نام دارند و سپس واحدهای نمونهگیری از بین خوشهها گزینش میشوند. خوشهها با نمونههای تصادفی ساده یا نمونۀ طبقهبندی شده انتخاب میشوند. بسته به موضوع پژوهش، همۀ واحدهای نمونهگیری داخل خوشهها را میتوان برای نمونه گزینش کرد یا از بین خوشهها به صورت تصادفی یا با استفاده از فرایند نمونهگیری طبقهبندی شده گزینش کرد (فرانکفورت و نچمیاس، 1381: 271).
بر اساس نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای ابتدا مناطق بیست و دوگانۀ شهرداری تهران به 3 خوشه تقسیم شدند. مناطق 1 تا 5 در گروه 1، مناطق 6 تا 14 در گروه 2 و مناطق 15 تا 22 در گروه 3 طبقهبندی شد. سپس از هر خوشه یک منطقه به تصادف انتخاب شد.
در خوشۀ اول منطقهای انتخاب شد که از نظر پایگاه اقتصادی-اجتماعی در مرتبۀ بالاتر قرار داشت. در این گزینش، علاوه بر شاخص اقتصادی، به موقعیت جغرافیایی مناطق و پراکندگی مناسب آنها در شهر تهران نیز توجه شده است. در مرحلۀ بعد برای انتخاب 3 منطقه، منطقهای انتخاب شد که از ویژگیهای پایگاه اقتصادی-اجتماعی (بالا، متوسط، پایین) بهرهمند باشند. به طوری که منطقۀ 3 به نمایندگی از طبقۀ بالا، منطقۀ 11 به نمایندگی از طبقات متوسط و منطقۀ 16 به نمایندگی از مناطق پایین انتخاب شدند. پس از اینکه حجم نمونه در هر منطقه مشخص شد، نقشۀ مناطق تهیه شد و تمام بلوکهای موجود در نقشه شمارهگذاری شد و به کمک روش نمونهگیری تصادفی، کار تکمیل پرسشنامه انجام شد. واحد تحلیل در این پژوهش زن و مرد جوان بود و با توجه به موضوع مطالعه و فرضیههای پژوهش متغیرهایی بررسی میشود که در سطح خرد مطرح است. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار Spss18 و آزمونهای پیرسون، اسپیرمن، تی استیودنت، و آنوا انجام شد. در محاسبۀ اعتبار پژوهش، سؤال اصلی که محقق برای خود مطرح میکند، چنین است: آیا شخص در حال اندازهگیری درست آن چیزی است که در اندیشۀ اندازهگیری آن است. در این پژوهش از اعتبار صوری استفاده شد. بدین معنا که اعتبار شاخصها و معرفها از طریق مراجعه به داوران مشخص شده است. فایدۀ این روش این است که پژوهش به همان نسبت به شاخصهای درست دست مییابد که تا حد امکان فارغ از ارزشهای محقق است و خود واقعیت را آن طور که هست به سنجش و ارزیابی مینهد. برای سنجش پایایی متغیرهای پژوهش، از روش آلفای کرونباخ استفاده شد. شاخص پایایی کل آمارهای است به نام آلفا که دامنۀ آن از صفر تا یک است. طبق قاعدۀ تجربی مقدار آلفا باید دست کم 7/0 باشد تا بتوان مقیاس را دارای پایایی به شمار آورد (دواس، 1382). در پژوهش حاضر برای بهدست آوردن پایایی، تعداد 30 پرسشنامه به صورت تصادفی میان زنان و مردان جوان توزیع شد. با توجه به این روش میزان پایایی برای هر یک از متغیرهای پژوهش، در جدول 1 آمده است:
جدول 1: شاخصهای اصلی پژوهش و گویههای شاخصها
شاخصهای اصلی پژوهش |
گویههای شاخصها |
متغیرهای زمینهای |
جنسیّت، تأهل، قومیت، تحصیلات |
کلیشههای شغلی (مقدار آلفای کرونباخ:652/0) |
1- وظیفه نانآوری خانواده به عهده مردان است. 2- تضعیف خانواده با شرکت زنان در فعالیتهای خارج خانه.3- مردان در مقایسه با زنان در تصمیمگیریهای مالی، عملکرد بهتری دارند.4- زنان در شغلهای خدماتی نسبت به شغلهای مدیریتی موفقتر هستند.5- دختر قبل از هرچیز باید مادری فداکار و همسری باگذشت باشد. |
کلیشههای تحصیلی (مقدار آلفای کرونباخ: 743/0) |
1- اهمیت تحصیلات دانشگاهی برای پسران. 2- عقل مردان از زنان بیشتر است.3- مردان هوش و استعداد بیشتری نسبت به زنان دارند.4- دخترها در دروس حفظی مثل ادبیات و تاریخ موفقتر هستند.5- موضوعات مورد بحث بین زنان بیشتر جنبۀ خانوادگی و عاطفی دارد. 6- موضوعات مورد بحث بین مردان بیشتر جنبۀ اجتماعی و سیاسی دارد. |
مشارکت اجتماعی (مقدار آلفای کرونباخ: 696/0) |
1- انجام کارهای ارزشمند فرد در جامعه. 2- نداشتن نتایج ارزنده فعالیتهای فرد برای دیگران. 3- نداشتن توان لازم برای انجام فعالیت برای افراد جامعه. 4- اهمیت کار فرد برای دیگران. 5- سهیم شدن در کارها با افراد جامعه. 6. داشتن مسئولیت کم در قبال افراد جامعه. |
یکپارچگی اجتماعی (مقدار آلفای کرونباخ:721/0) |
1- داشتن حس یگانگی با افراد دیگر. 2- توجه افراد جامعه به خواستهها و ایدهها.3- مهم بودن برای افراد جامعه. 4- افراد جامعه منبع آسایش و راحتی. 5- ارزش قائل شدن سایر افراد جامعه برای فرد.6- تغییر شرایط زندگی مثل کشورهای پیشرفته.7- احساس نزدیکی با سایر افراد جامعه. |
پذیرش اجتماعی (مقدار آلفای کرونباخ: 666/0) |
1-اثرگذاری رفتار فرد بر افراد جامعه. 2-پذیرش افراد جامعه.3-اعتقاد به مهربان بودن مردم.4- عدم اطمینان به افراد جامعه.5- متقلبتر شدن افراد جامعه. 6- توجه مردم به کارهای سایر افراد. 7-انتظار نداشتن مردم در مقابل انجام کاربرای دیگران. |
انطباق اجتماعی (مقدار آلفای کرونباخ:630/0) |
1-پیچیدگی دیگران برای فرد. 2- عدم درک رفتار افراد توسط فرد به تنهایی.3-درک اوضاع و جامعه. 4-سردرنیاوردن از آداب و رسوم.5 - معتقد به ارزش داشتن درک دنیا. 6-دشواری پیشبینی آینده. |
شکوفایی اجتماعی (مقدار آلفای کرونباخ:718/0) |
1- مؤثر بودن تشکیلات اجتماعی در زندگی افراد.2- عدم برآورده شدن خواستههای فرد توسط افراد جامعه.3- معتقد به مانع بودن دیگران برای پیشرفت.4-تغییر پذیری افراد جامعه. 5-پربار و مفید بودن جامعه برای افراد آن. 6- مفهوم نداشتن پیشرفت در جامعه ما.7- بهینه بودن امکانات دنیا برای هر فرد. |
یافتههای پژوهش
مشخصات فردی پاسخگویان
بررسی ویژگیهای فردی جامعۀ آماری این پژوهش نشان میدهد بیشترین درصد پاسخگویان با 1/53% زنان و 9/46% نیز مردان بودهاند. پاسخگویان در سنین 18 - 29 سال بودند که بیشترین درصد پاسخگویان یعنی 7/63% از آنها در 29-25 سال، کمترین تعداد پاسخگویان یعنی 2/11% نیز در سنین 19-18 سال و 43% نیز بین 24-20 سال بودند. قومیت پاسخگویان یکی دیگر از مشخصات فردی است؛ براین اساس، 2/61% از پاسخگویان، اکثریت آنها، از قوم فارس بودند؛ 7/5% را جوانان با قومیت کرد؛ 0/7% قومیت لر؛ 4/16% قومیت ترک؛ 3/2 قومیت بلوچ؛ 8/1 قومیت عرب بودند.
توصیف تأهل پاسخگویان حاکی از آن است که 275 نفر ، معادل 6/71% از پاسخگویان را افراد مجرد و 8/26% از پاسخگویان را متأهلین تشکیل دادهاند. بر اساس یافتههای پژوهش مشخص شد 5/5% از پاسخگویان دارای تحصیلات ابتدایی، 3/7 تحصیلات سوم راهنمایی؛ 0/26% دارای مدرک تحصیلی دیپلم؛ 2/18% فوق دیپلم؛ 3/26% را لیسانس؛ 1/15% فوق لیسانس و 8/0 دارای تحصیلات دکترا و بالاتر بودهاند. مقایسه زنان و مردان نشان داد که بیشتر زنان دارای تحصیلات لیسانس هستند و بیشتر مردان تحصیلات دیپلم و لیسانس داشتهاند.
کلیشههای جنسیّتی متغیر مستقل پژوهش حاضر بود که برطبق تئوری جنکینز، در دوبعد کلیشههای شغلی و تحصیلی بررسی شد. نتایج توصیفی آن به شرح جدول 2 است:
جدول 2: توصیف پاسخگویان بر حسب ابعاد متغیر مستقل
متغیرها |
میانگین |
واریانس |
انحراف استاندارد |
|||
زن |
مرد |
زن |
مرد |
زن |
مرد |
|
کلیشههای شغلی |
19/4 |
96/3 |
702/0 |
34/1 |
837/0 |
064/1 |
کلیشههای تحصیلی |
11/3 |
59/3 |
22/1 |
78/1 |
10/1 |
33/1 |
کلیشههای جنسیّتی |
69/3 |
78/3 |
59/0 |
79/1 |
773/0 |
085/1 |
نتایج توصیفی متغیر مستقل نشان میدهد که نمرۀ کلیشههای جنسیّتی برای زنان و مردان حداقل بین 1 تا 5 تغییر میکند و میانگین آن برای زنان 69/3 و برای مردان 78/3 محاسبه شده است. این امر مبین آن است که مردان با میانگین بالاتر، بیشتر خود را با کلیشههای جنسیّتی تعریف میکنند. چرا که این کلیشهها تعاریف مطلوبتری از مردان ارائه میکند. مقایسۀ زنان و مردان در ابعاد کلیشههای جنسیّتی حاکی از آن است که در بعد کلیشههای شغلی زنان و در بعد کلیشههای تحصیلی مردان میانگین بالاتری را دارا بودهاند.
جدول 3: توصیف پاسخگویان بر حسب ابعاد متغیر وابسته
متغیرها |
میانگین |
واریانس |
انحراف استاندارد |
|||
زن |
مرد |
زن |
مرد |
زن |
مرد |
|
مشارکت اجتماعی |
19/4 |
95/3 |
674/0 |
559/0 |
821/0 |
747/0 |
یکپارچگی اجتماعی |
22/4 |
01/4 |
643/0 |
593/0 |
801/0 |
770/0 |
پذیرش اجتماعی |
53/3 |
49/3 |
521/0 |
525/0 |
722/0 |
724/0 |
انطباق اجتماعی |
49/3 |
33/3 |
452/0 |
864/0 |
672/0 |
929/0 |
شکوفایی اجتماعی |
89/3 |
64/3 |
535/0 |
887/0 |
731/0 |
941/0 |
سلامت اجتماعی |
89/3 |
70/3 |
325/0 |
315/0 |
570/0 |
561/0 |
سلامت اجتماعی به عنوان متغیر وابسته پژوهش در نظر گرفته شده است. چرا که به نظر میرسید تعاریفی که زن و مرد ایرانی از خود براساس سنّتها و باورهای جامعه داشته باشند بر ارزیابی عملکردشان در جامعه اثرگذار باشد. از این روی متغیر سلامت اجتماعی بر طبق تحلیل عاملی که کییز(1998) انجام داد شامل مشارکت اجتماعی(داشتن چیزهای با ارزش برای ارائه به جامعه)، یکپارچگی(احساس بخشی از جامعه بودن)، پذیرش اجتماعی(گرایش مثبت به افراد)، انطباق اجتماعی(قابل فهم و پیشبینی بودن جامعه)، شکوفایی اجتماعی (دانستن و اعتقاد داشتن به رشد جامعه به شکل مثبت) است. براساس جدول 3 میتوان گفت که زنان و مردان در تمامی ابعاد سلامت اجتماعی میانگین متوسطی داشتهاند، به عبارت دیگر در حد متوسطی از سلامت اجتماعی بهرهمند بودهاند.
پس از توصیف توزیعهای پراکندگی پاسخگویان باید به این امر توجه شود که آیا نتیجه این نمونۀ آماری را میتوان به جامعۀ آماری بزرگتر که کل جوانان 18 - 29 ساله را شامل میشوند، ارجاع و تعمیم داد یا خیر؟ لذا از آزمونهای همبستگی و آزمونهای تفاوتی استفاده شده است.
جدول 4: ضرایب همبستگی بین متغیرهای مستقل و متغیر وابستۀ سلامت اجتماعی
متغیرهای مستقل |
متغیر وابسته(سلامت اجتماعی) |
|||
زن |
مرد |
|||
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
|
کلیشههای جنسیّتی شغلی |
111/0- |
115/0 |
**250/0 |
001/0 |
کلیشههای جنسیّتی تحصیلی |
086/0 |
223/0 |
**364/0 |
000/0 |
کلیشههای جنسیّتی |
079/0- |
264/0 |
**330/0 |
00/0 |
** معنادار در سطح(01/0) دو دامنه
نتایج جدول ضرایب همبستگی بین متغیرهای کلیشههای جنسیّتی و سلامت اجتماعی نشاندهندۀ آن است که بین کلیشههای جنسیّتی شغلی، تحصیلی و سلامت اجتماعی زنان رابطة معنادار و مستقیمی وجود ندارد و در واقع شواهدی برای رد فرض H0 وجود ندارد که نشاندهندۀ نبود رابطه است. بنابراین، فرض صفر دربارۀ زنان پذیرفته میشود. رابطة مذکور برای پاسخگویان مرد تأیید شده است. بدین سان بین کلیشههای جنسیّتی مورد قبول و ابعاد آن (شغلی و تحصیلی) با 99% اطمینان رابطة معنادار و مثبت وجود دارد. چرا که کلیشههای جنسیّتی مردانه با تعاریف مثبت و تأیید آنها در جامعه همراه بوده است.
جدول 5: ضرایب همبستگی ابعاد متغیر مستقل و ابعاد متغیر وابسته(سلامت اجتماعی)
ابعاد متغیر وابسته |
کلیشههای شغلی |
کلیشههای تحصیلی |
کلیشههای جنسیّتی |
|||||||||
زن |
مرد |
زن |
مرد |
زن |
مرد |
|||||||
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
P.C |
Sig |
|
مشارکت اجتماعی |
072/0 |
305/0 |
007/0 |
931/0 |
092/0- |
162/0 |
127/0 |
089/0 |
098/0- |
162/0 |
063/0 |
405/0 |
یکپارچگی اجتماعی |
135/0 |
05/0 |
**195/0 |
009/0 |
106/0 |
131/0 |
**269/0 |
000/0 |
116/0 |
098/0 |
**264/0 |
000/0 |
پذیرش اجتماعی |
141/0 |
044/0 |
061/0 |
415/0 |
127/0 |
071/0 |
146/0 |
05/0 |
140/0 |
046/0 |
080/0 |
285/0 |
انطباق اجتماعی |
018/0 |
799/0 |
**239/0 |
001/0 |
025/0- |
733/0 |
**222/0 |
003/0 |
031/0- |
569/0 |
**264/0 |
000/0 |
شکوفایی اجتماعی |
063/0 |
372/0 |
**343/0 |
000/0 |
032/0 |
654/0 |
**426/0 |
000/0 |
064/0 |
359/0 |
**413/0 |
000/0 |
** معنادار در سطح(01/0) دو دامنه
نکات مهم جدول 5 به شرح زیر است:
- بین کلیشههای شغلی و مشارکت اجتماعی، انطباق اجتماعی و شکوفایی اجتماعی زنان رابطۀ معنادار و مثبت وجود ندارد.
- بین کلیشۀ شغلی و یکپارچگی و پذیرش اجتماعی زنان رابطة معنادار و مثبت وجود دارد. بنابراین، زنانی که کلیشههای شغلی را دربارۀ خودشان بیشتر قبول داشتهاند، احساس میکنند از سوی جامعه حمایت مثبت میشوند و دید مثبت به جامعه و افراد آن داشته و بهتر آنها را میپذیرند.
- بین کلیشۀ تحصیلی و ابعاد متغیر سلامت اجتماعی زنان رابطة معنادر و مثبت مشاهده نشده است.
- رابطة بین کلیشههای جنسیّتی و ابعاد سلامت اجتماعی دربارۀ همه ابعاد تأیید نشد و تنها بین کلیشههای جنسیّتی و پذیرش اجتماعی زنان رابطة معنادار و مستقیم وجود دارد.
- در خصوص پاسخگویان مرد، رابطة معنادار و مثبت بین کلیشۀ شغلی و پذیرش اجتماعی، انطباق و شکوفایی اجتماعی وجود دارد. این رابطه در سطح 99% اطمینان تأیید میشود.
- بین کلیشههای تحصیلی و یکپارچگی اجتماعی، پذیرش، انطباق و شکوفایی اجتماعی مردان در سطح 99% اطمینان رابطة مثبت و معنادار وجود دارد. به عبارت دیگر با تقویت کلیشههای تحصیلی، مردان چالشهای اجتماعی را به صورت یک مجموعۀ معنادار و بالقوه برای رشد و پیشرفت میدانند و تعلق به گروههای اجتماعی در آنها افزایش مییابد.
- رابطة بین کلیشههای جنسیّتی و یکپارچگی، انطباق و شکوفایی اجتماعی دربارۀ مردان تأیید میشود. ضمن آنکه این رابطه در سطح اطمینان 99% بود و مثبت و مستقیم است.
جدول 6: بررسی تفاوت بین جنسیّت و کلیشههای جنسیّتی
جنسیّت |
تعداد |
میانگین |
انحراف معیار |
مقدار T |
Df |
Sig |
تفاوت میانگین |
زن |
180 |
3.7437 |
68495/0 |
531/3-
|
902/379 |
000/0 |
24085/0- |
مرد |
204 |
3.9845 |
65074/0 |
یکی از فرضیههای پژوهش، عبارت بود از اینکه کلیشههای جنسیّتی بر حسب جنسیّت متفاوت است. براساس یافتههای جدول 6 بین جنسیّت و کلیشههای جنسیّتی تفاوت معنادار وجود دارد. میانگین مردان (9845/3) بالاتر از زنان بوده است و شاید یکی از دلایل این امر آن باشد که کلیشههای مردانه نزد جامعه مطلوبتر است.
جدول 7: بررسی تفاوت بین وضعیت تأهل و کلیشههای جنسیّتی
تأهل |
تعداد |
میانگین |
انحراف معیار |
مقدار T |
Df |
Sig |
تفاوت میانگین |
مجرد |
275 |
8105/3 |
65729/0 |
312/2- |
460/170 |
02/0 |
18685/0 |
متأهل |
103 |
9974/3 |
71487/0 |
بررسی وضعیت تأهل و کلیشههای جنسیّتی نشان داد که بین دو متغیر مورد مطالعه تفاوت معنادار وجود دارد و در این بین متأهلان، میانگین بالاتری را نشان دادهاند و بنابرآن کلیشههای جنسیّتی مقبولیت بیشتری نزد افراد متأهل داشته است.
جدول 8: بررسی تفاوت بین قومیت و کلیشههای جنسیّتی
جنسیّت |
|
مجموع مربعات |
درجۀ آزادی |
میانگین مربعات |
کمیتF |
سطح معناداری |
|
بین گروهها |
703/2 |
7 |
386/0 |
818/0 |
573/0 |
زن |
درون گروهها |
535/92 |
196 |
472/0 |
|
|
|
مجموع |
239/95 |
203 |
|
|
|
مرد |
بین گروهها |
611/3 |
7 |
516/0 |
229/1 |
289/0 |
|
درون گروهها |
189/72 |
172 |
420/0 |
|
|
|
مجموع |
800/75 |
179 |
|
|
|
یکی دیگر از فرضیاتی که در این بخش، آزمون شده است بررسی تفاوت بین قومیت کلیشههای جنسیّتی است. متغیر قومیت از چند مقوله (فارس، ترک، لر، کرد، بلوچ) تشکیل شده و براین اساس از آزمون F برای تحلیل دادهها استفاده شده است. نتایج حاکی از آن است که بین قومیت و کلیشههای جنسیّتی تفاوت معنادار وجود ندارد. و گروههای قومی بر حسب تعلق به کلیشههای جنسیّتی از یکدیگر متفاوت نیستند.
جدول 9: رابطة تحصیلات و کلیشههای جنسیّتی
کلیشههای جنسیّتی |
همبستگی پیرسون |
متغیر |
136/0- |
ضریب اسپیرمن |
تحصیلات(زنان) |
05/0 |
Sig |
|
011/0 |
ضریب اسپیرمن |
تحصیلات(مردان) |
879/0 |
Sig |
رابطة بین تحصیلات و کلیشههای جنسیّتی توسط آزمون اسپیرمن بررسی شده است. باتوجه به یافتههای جدول، بین سطح تحصیلات زنان و کلیشههای جنسیّتی رابطة معنادار و معکوس وجود دارد. بدین معنا که با افزایش سطح تحصیلات، میزان پذیرش کلیشههای جنسیّتی از سوی زنان کاهش مییابد.
جدول 10: رابطة پایگاه اقتصادی و کلیشههای جنسیّتی
کلیشههای جنسیّتی |
همبستگی پیرسون |
مفهوم |
008/0 |
ضریب پیرسون |
پایگاه اقتصادی (زنان) |
913/0 |
معناداری |
|
004/0 |
ضریب پیرسون |
پایگاه اقتصادی (مردان) |
213/0 |
معناداری |
همانطور که درجدول 10 ملاحظه میشود پایگاه اقتصادی بالا در مردان موجب پذیرش کلیشههای جنسیّتی در بین آنها شده و در نتیجه به عنوان زمینهسازی برای ارزیابی مثبت آنها از عملکرد خویش محسوب میشود. مردان با پایگاه اقتصادی بالا کلیشهایتر فکر میکنند؛ از سوی دیگر رابطة معنادار بین پایگاه اقتصادی و پذیرش کلیشههای جنسیّتی در میان زنان مشاهده نشد.
بحث و نتیجهگیری
بهطورکلی براساس کلیشهها افراد جامعه به دو گروه تقسیم میشوند: افرادی که دارای ویژگیهای مثبت و مقبول آن جامعه هستند و افرادی که خصوصیاتی دقیقاً خلاف این ویژگیها دارند. رفتارهایی که با افراد جامعه براساس کلیشهها میشود و انتظاراتی که از آنها میرود، مطابق با پیشداوریهاست. کلیشهسازی باعث میشود تفاوتهای فردی نادیده انگاشته شوند. همچنین تفاوت میان زنان و مردان را در میزان این استعدادها در نظر نمیگیرد. با وجود آنکه رفتارهای زنان و مردان در جوامع در طی زمان تغییر کردهاند، کلیشهها ثابت ماندهاند. کلیشهسازی در حقیقت نوعی برچسبزنی اجتماعی است. براساس کلیشهها، رفتارهای منفی یک فرد از یک گروه به کل افراد گروه نسبت داده میشود. در واقع کلیشهها، رفتارها، احساسات، نگرشها و تمایلات افراد را بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فردی از پیش تعیین میکنند، اما بزرگترین آسیب اجتماعی ناشی از کلیشهسازی تعریف سلسلهمراتب اجتماعی است. کلیشهها یک گروه را در اوج قدرت و اقتدار قرار میدهند و گروه دیگر را در جایگاه ضعف. با بهرهگیری از کلیشهها گروهی قدرت را به دست میگیرند و از کلیشهها برای اعمال قدرت بر گروه دیگر استفاده میکنند. در کلیشههای جنسیّتی قدرت در دست مردان است و بر زنان اعمال میشود. یعنی مردان زنان را از قدرت دور نگه میدارند تا بتوانند بر آنها سلطه پیدا کنند. زنان گاه بهدلیل ویژگیهای مربوط به جنس از امکانات اجتماعی دور میمانند.
یافتههای توصیفی پژوهش حاضر بیانکنندۀ نگرش مثبت مردان به کلیشههای جنسیّتی است. این یافته همسو با پژوهش حسینزاده و ممبنی(1390)، ریاحی(1386) ذکایی و میرزایی(1384) بوده و براین نکته تاکید میکند که مردان کلیشه ای تر از زنان فکر و رفتار میکنند.
آنچه از یافتههای تجربی در این پژوهش دریافت شد، نشاندهندۀ آن است که تقویت کلیشههای جنسیّتی شغلی و تحصیلی در مردان در ارزیابی مثبت آنها از عملکرد خویش در اجتماع نقش بهسزایی را داشته است و تعاریف مثبت جنسیّتی، با تأیید آنها در جامعه همراه بوده است و در مقابل زنان هستند که تقویت کلیشههای منفی دربارۀ خودشان، آنها را از حضوری فعال و مثبت در جامعه باز میدارد. این نتیجه همسو با یافتههای سیمون(1995)، فوهر و همکاران(1999)، تسچ رومر و همکاران(2007)، دروری(2009)، شارما و شارما(2010) و قائمیفر و حمایت خواه جهرمی(1388) است. البته شایان ذکر است یافتۀ مذکور دربارۀ زنانی که سطح تحصیلات پایینتری دارند، بیشتر صدق میکند، چراکه طبق نتایج تبیینی، هرچه سطح تحصیلات زنان بالاتر باشد، میزان پذیرش کلیشههای منفی جنسیّتی در آنها کمتر و در نتیجه سلامت اجتماعی بالاتری خواهند داشت. در این خصوص کاستلز بر این عقیده است که ساختار سنّتی خانواده، یعنی پدر سالاری، که وجه مشخصۀ آن اقتدار نهادی شدۀ مردان در واحد خانواده است، در دهههای اخیر، با افزایش اشتغال، آموزش و آگاهی زنان دگرگون شد و زمینههای افزایش مشارکت زنان در عرصههای اقتصادی و سیاسی فراهم شد (کاستلز، 1380: 177). یافتۀ حاضر همسو با نتایج ساندرز و کاشوبک(2006) بود که بر آگاهی زنان از هویّت خود و تأثیر مثبت آن بر سلامت تأکید کرده است.
در خصوص رابطة کلیشههای جنسیّتی و ابعاد سلامت اجتماعی باید گفت که رابطة بین کلیشههای جنسیّتی و ابعاد سلامت اجتماعی دربارۀ همه ابعاد تأیید نشد و تنها بین کلیشههای جنسیّتی و پذیرش اجتماعی زنان رابطة معنادر و مستقیم وجود داشته است. اما دربارۀ مردان، رابطة بین کلیشههای جنسیّتی و یکپارچگی، انطباق و شکوفایی اجتماعی دربارۀ آنها تأیید شده است. تفاوت معناداری بین زنان و مردان بر حسب کلیشههای جنسیّتی وجود داشته است و در این میان میانگین مردان بالاتر بوده است. شاید یکی از دلایل این امر آن بوده که کلیشههای مردانه نزد جامعه مطلوبتر است. بررسی وضعیت تأهل و کلیشههای جنسیّتی حاکی ازآن بود که بین دو متغیر مورد مطالعه تفاوت معنادار وجود دارد و در این بین متأهلان، میانگین بالاتری را نشان دادهاند و بنابراین، میزان پذیرش کلیشههای جنسیّتی در میان متأهلان بیشتر بوده است.
براساس نتایج این پژوهش، عمدتاً مردان هستند که تقویت کلیشههای مثبت در آنها دیده میشود؛ نظیر آن که تصور میشود مدیر، رهبر، قوی و توانا، فعال و پرانرژی و مستقل و متکی به خود هستند، ویژگیهایی که جملگی افزایشدهندۀ این حس در آنها هست که میتوانند فرد مفیدی برای جامعه باشند و خودشان را در پیشرفت و شکوفایی جامعه مؤثر بدانند و باور داشته باشند به گروههای اجتماعی تعلق دارند که توسط آنها پذیرفته میشوند. از سوی دیگر زنان عمدتاً موجوداتی حساس و عاطفی، آرام و صبور، وابسته و متکی به دیگران تعریف میشوند که به نظر نمیرسد خصوصیات مثبتی برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی زنان جامعه محسوب شود و زنان جامعۀ ما نمیتوانند ارزیابی مثبت و مطلوبی از عمکرد خود در جامعه داشته باشند. البته با افزایش سطح تحصیلات زنان، میتوان انتظار داشت که میزان پذیرش کلیشهای جنسیّتی در آنها کاهش و در نتیجه با تعریف مثبت از خود، زمینۀ افزایش میزان سلامت اجتماعی خود را افزایش دهند. بیشک تلاش در جهت تغییر سنن، قوانین و متغیرهای فرهنگی که باعث تقویت کلیشههای جنسیّتی آسیبرسان به زنان میشود، برای بهبود و ارتقاء سلامت اجتماعی و روانی زنان ضروری است. بنابراین، بهبود سلامت زنان و مردان خصوصاً در بعد اجتماعی مستلزم رویکردی جامعنگر، منسجم و نظاممند است، ارتباط بین بخشهای بهداشتی، اقتصادی و اجتماعی و سیاستگذاری در راستای تحقق اهداف سلامت جامعه ضروری به نظر میرسد. براین اساس برای جلوگیری از بازتولید و زدودن این کلیشههای جنسیّتی لازم است قبل از اینکه زنان و مردان با عنوان جنسهای مختلف یاد شوند، آنها را به عنوان موجودات انسانی معرفی کرد که هیچ یک از آنها فراتر و فروتر از جنس دیگر نیست. همچنین با تقویت الگوهای رفتار فراجنسیّتی، کلیشههای جنسیّتی انعطافپذیرتری را ایجاد کرد. در مجموع میتوان گفت با افزایش سطح آگاهی، اقتدار و مشارکت زنان در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه، ساختار سنّتی که مبتنی بر کلیشههای جنسیّتی بوده را برهم خواهد زد و زنان با کسب هویّت جنسیّتی جدید، زمینههای سلامت اجتماعی یعنی کارایی فردی و سرمایهگذاری در روابط اجتماعی و در اختیار گرفتن منابع موجود در این روابط در سطح جامعه را برای خود فراهم خواهند کرد.