رابطه بین تجربه خشونت در دوران کودکی و خشونت علیه زنان در شهر کوهدشت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناس ارشد جامعه شناسی دانشگاه یزد

2 دانشیار گروه جامعه شناسی دانشگاه یزد

چکیده

هدف این مقاله بررسی نقش تجربۀ خشونت در دوران کودکی باخشونت علیه زنان بود. روش پژوهش از نوع پیمایشی و جامعۀ آماری تمام زنان متأهل شهر کوهدشت به تعداد 22819نفر بودند که از میان آن‌ها با توجه به فرمول کوکران تعداد194نفر با روش نمونه‌گیری خوشه‌ای دومرحله‌ای به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند و با ابزار پرسشنامۀ محقق‌ساخته داده‌ها جمع‌آوری شد. سپس داده‌ها با نرم‌افزارSPSS21 تجزیه و تحلیل شد. یافته‌های این پژوهش نشان داد از بین ابعاد خشونت، میزان خشونت روانی با میانگین 28/29 بیش‌ترین و خشونت جنسی با میانگین22/13 کم‌ترین میزان خشونت را به خود اختصاص دادند و تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد با میانگین 45/31، همبستگی مثبت و رابطۀ معناداری با خشونت علیه زنان دارد. همچنین متغیرهای وضعیت اشتغال و درآمد رابطۀ معناداری با خشونت خانگی علیه زنان نداشتند. در نتیجه اینکه هرچه فرد در دوران کودکی شاهد خشونت والدین نسبت به همدیگر یا نسبت به خود باشد او نیز در آینده دست به خشونت نسبت به همسر و فرزندان خود می‌زند. لذا توصیه می‌شود‌، از طریق آموزش‌های قبل از ازدواج و رسانه‌های جمعی به والدین آموزش داده شود تا از رفتار خشونت‌آمیز در حضور کودکان اجتناب کنند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Relationship between Childhood Violence Experiences And Violence against Women in Koohdasht City

نویسندگان [English]

  • Yaser Naderpoor 1
  • Akbar Zare Shahabadi 2
چکیده [English]

 One of the most common forms of domestic violence is violence against women, which includes any kind of gender-based violent behavior that would necessarily or probably lead to physical, psychological, financial, and/or sexual damage to women and in a sense, limits their freedom. Violence can cause serious damage women and children of a community. There are many factors involved in this phenomenon. And the present study aims at exploring the nexus between childhood violence experience and violence against women. The study was a survey  design, The target population were all married women of Kuhdasht city (N= 22819) from among whom 194 individuals were selected as the sample size using cochran formula. Data collection procedure was based on a two-stage cluster sampling employing questionnaires and interviews as tools. Then, the data were analyzed using SPSS 21. The results of the study indicated that among different types of violence, psychological violence 29/28 and sexual violence 13/22respectively were the highest and lowest levels of violence documented in the study respectively. Also, it was found that there was a positive and statistically significant correlation between childhood violence experience and violence against women (Mean= 31.45). According to the results of the study, there was not a statistically significant relationship between education, income, and occupation variables and home violence against women. Those men who have had childhood violence experience, whether parent  violence or violence against children, are prone to show violent behavior against their wives and children in the future. Therefore, it is suggested that parents receive the required education through schools and mass media in order to be prevented from showing violence in presence of children.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Violence against Women
  • childhood violence experience
  • physical violence
  • psychological violence
  • sexual violence
  • financial violence

 خشونت در خانواده از زمانی که انسان بر روی این کرۀ خاکی زندگی را آغاز کرده نسبت به کودکان، زنان، سالخوردگان وجود داشته، ولی شدت و ضعف آن در جوامع مختلف و در طبقات گوناگون جامعه متفاوت بوده است(اعزازی،1385: 196). از متداول‌ترین خشونت‌ها، خشونت علیه زنان بوده است. این نوع خشونت حتی قبل از تولد شروع می‌شود و نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی و بزرگسالی آن‌ها را در برمی‌گیرد و تا دوران کهنسالی نیز ادامه می‌یابد. تا جایی که تمایل به داشتن فرزند پسر از دیرباز تاکنون در میان اکثر ملل به ویژه در شرق و جنوب شرق آسیا وجود داشته است(قلی‌پور و روشندل،1377: 38). با وجود این زنان نسبت به اعضای دیگر خانواده بیش‌تر در معرض خشونت، به خصوص خشونت مردان بوده‌اند که ترس رویارویی با این خشونت بر تمام زندگی آن‌ها سایه  افکنده است. خشونت از هر نوع باعث می شود که قربانی از ارزش و اعتبار انسانی خالی شود. و جراحات جسمی و ضربه‌های روحی حاصل از آن تبعات فراوانی برای زندگی فرد قربانی دارد.از طرفی طبق آیات و روایات مختلف، هیچ گونه تفاوتی در خلقت زن و مرد نبوده و نه فقط زن برای مرد آفریده نشده، بلکه آن‌ها برای هم آفریده شده‌اند: ” هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها“(اعراف،189). ولی با وجود این خشونت نسبت به زنان بالاست و به آن‌ها با دید جنس دوم نگاه می شود. هر چند از اوایل دهه 1970با اوج‌گیری فعالیت جنبش زنان، پژوهش‌های فروانی در این زمینه انجام شده است، ولی میزان خشونت نسبت به زنان کم نشد شاید نوع خشونت نبست به زنان تغییر یافت، ولی کاهش چندانی در آن مشاهده نشده است.

امروزه حدود نیمی از جمعیت کره زمین را زنان تشکیل می‌دهند که متأسفانه در طی تاریخ مورد بی‌مهری فراوان قرار گرفته­اند و معمولاً از خشونت همسرانشان در امان نبوده‌اند، با وجود اینکه دوش به دوش مردان در اجتماع و خانواده فعالیت می‌کنند.از طرفی شدت خشونت علیه زنان تابع هنجارها و ارزش های اجتماعی هرجامعه است و نوع برداشت آن بستگی به نوع فرهنگ جامعه دارد. توجه جدی به این شکل از خشونت به عنوان یک معضل حقوقی و اجتماعی در چند دهۀ گذشته مطرح شده است(اعزازی،1385: 201).طبق­ گزارش سازمان­ ملل ­متحد (1995) در بلژیک 25% ،در آمریکا28%، نروژ25%، زلاندنو 17%، کره38%، کلمبیا20% و در گینه­نو67% زنان از سوی شوهرانشان مورد آزار جسمی قرارگرفته‌اند( بلالی میبدی،1388: 301).در ایران نیز روزنامۀ ایران در یک نظرسنجی با عنوان همسرآزاری، به نتایجی دست‌یافته که46% از پاسخگویان ادعا کرده‌اند که توسط شوهرانشان موردآزار و اذیت قرار گرفته‌اند، 24% آزار روحی،15% آزار جسمی و روحی و 5% مورد آزار جنسی قرار گرفتند(مرکز امور مشارکت زنان:1383). در استان لرستان نیز، براساس پژوهشی که در سال1389انجام شد، از بین ابعاد خشونت علیه زنان،خشونت روانی با میانگین83/24 بالاترین میزان خشونت خانگی وخشونت مالی با میانگین78/2 پایین‌ترین میزان خشونت را به خود اختصاص داده‌اند (‌غضنفری، 1389). لذا پژوهش حاضر در صدد این بود که تا چه میزان تجربۀ خشونت در دوران کودکی با خشونت علیه زنان در شهر کوهدشت رابطه دارد. زیرا چنین به نظر می‌رسد که خشونت در دوران کودکی منجر به خشونت در بزرگسالی می‌شود و لذا خشونت به نوعی در خانواده از طریق مشاهده بازتولید می‌شود. سؤال اساسی پژوهش این است که آیا تجربۀ خشونت در دوران کودکی با خشونت علیه زنان رابطه دارد؟ که به همین منظور در این مقاله رابطۀ تجربۀ خشونت در دوران کودکی و میزان خشونت علیه زنان بررسی شد.

در زمینۀ خشونت به‌خصوص خشونت علیه زنان، پژوهش‌های خارجی و داخلی فراوانی انجام شده، ولی در بین این پژوهش‌ها برخی از آن‌ها به عامل تجربۀ خشونت در دوران کودکی و رابطۀ آن با خشونت علیه زنان توجه کرده‌اند. که در زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

هوتالینگ و سوگارمن[1] با بررسی بیش از 400 گزارش مربوط به زنان کتک‌خورده که در فاصلۀ سال­های1970 تا 1985در سمینارها ارائه و در مجلات چاپ شده بود به این نتیجه رسیدند، که عامل مشترکی در میان اکثر زنان کتک­خورده وجود داشت، و آن داشتن تجربۀ خشونت(یا مشاهده آن) در زندگی دوران کودکی بود. عامل دیگری که با قید احتیاط می­توان آن‌ها را در میان قربانی­ها مشترک تلقی کرد، عامل سن بود؛ احتمال قربانی شدن زنان جوان‌تر بیش‌تر از زنانی با سنین بالاتر است، ولی متغیرهای درآمد و وضعیت اشتغال با خشونت رابطه نداشتند. در نهایت این محققان بیان کردند آنچه به مثابۀ عامل مشترک در میان زنان کتک‌خورده مشاهده می­شود تنها جنس آن‌ها، یعنی تعلق داشتن به جامعۀ زنان است(اعزازی،1380: 50). ماریا روی[2] (1997) در پژوهشی 150زن آمریکایی را بررسی کرد که مورد ضرب و شتم توسط شوهرانشان واقع‌ شده بودند. نتایج حاصل از سابقۀ خشونت در خانوادۀ پدری نشان داد که 1/81% از شوهرانی که زنان خود را کتک‌زده بودند در خانوادۀ پدری شاهد کتک­خوردن مادرشان از پدرشان بوده‌اند، ولی در میان زنان کتک‌خورده 3/33% شاهد کتک‌خوردن مادر خود از پدرشان بوده و عنوان کرده‌اند که از رفتار خشونت­آمیز شوهرشان حیرت نکرده‌اند، زیرا با این پدیده آشنا بودند(روی،1997: 73).تی ناود و‌ای پرسون[3](2008) در گزارشی از سازمان بهداشت جهانی، وضعیت خشونت علیه زنان در سنین باروری را در چند کشور مختلف آسیایی بررسی کرده و گزارش کرد که چنانچه مادر یا مادرشوهر یک زن باردار درگذشته متحمل اعمال خشونت­آمیز از طرف همسر خود بوده، احتمال اینکه او نیز دچار اینچنین وضعیتی در دوران بارداری خود شود، بسیار افزایش می‌یابد (ناود و پرسون،2008). فتاحی(1379) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی وضعیت خشونت نسبت به زنان در خانواده‌های تهرانی» به نتایج زیر دست یافت. یافته‌های این پژوهش نشان داد که به طور کلی 5/16% از زنان وجود خشونت را در خانواده‌هایشان تأیید کرده­اند. خشونت نسبت به زنان در خانواده­های تهرانی با سطح تحصیلات مردان و بعد خانوار و اقتدار مرد در خانواده ارتباط معناداری نشان می‌دهد، اما از سویی دیگر میان خشونت در خانواده و عواملی نظیر فاصلۀ سنی زوجین، سن زوجین به هنگام ازدواج، سطح تحصیلات و اشتغال زنان، طول دوران زنا‌شویی و پایگاه اقتصادی و اجتماعی خانواده ارتباط معناداری مشاهده نشده است(فتاحی:1379).

حضوری (1383) در پژوهشی به بررسی وضعیت زنان خشونت­دیده اقدام کرده است. بر اساس نتایج این پژوهش بین مشاهدۀ خشونت توسط شوهر در خانواده پدری، تجربۀ خشونت توسط شوهران، میزان دخالت خویشاوندان و نیز اختلاف سنی زوجین با یکدیگر رابطۀ معناداری وجود دارد. لذا وجود خشونت در خانواده تأثیر منفی بر رفتار کودکان دارد به نحوی که همان رفتار را در آینده در زندگی خود پیاده می‌کنند (حضوری:1383). غضنفری (1389)در پژوهشی تحت عنوان«عوامل مؤثر برخشونت علیه زنان در استان لرستان»به نتایج زیر رسید. در بین انواع خشونت، خشونت روانی و جسمی بیش از سایر اشکال آن در زنان تجربه می‌شود. همچنین میزان خشونت در خانواده‌های گسسته بیش‌تر مشاهده شد و بین وجود الگوی پرخاشگری در خانوادۀ پدری در دوران کودکی و بروز خشونت رابطه وجود داشت. در نتیجه رفتار پرخاشگرانه والدین در دوران کودکی در خشونت علیه زنان نقش دارد. ازسوی دیگر تصور سلطه‌گرایانه مرد نسبت به زن در بروز پرخاشگری مؤثر است(غضنفری:1389). همان‌طور که پژوهش‌های انجام شده نیز نشان می‌دهند تجربۀ خشونت در دوران کودکی با بروز خشونت علیه زنان رابطه دارد و به نوعی می‌توان گفت که یکی از عوامل بروز خشونت علیه زنان تجربۀ خشونت یا مشاهدۀ خشونت در دوران کودکی از سوی مرد است.

لومبرزو[4]، پزشک و جرم‌شناس ایتالیایی قرن 19، عقیده دارد که مجرمان بار وراثت خود را به دوش می­کشند؛ یعنی عقیده دارد که جرم، پرخاشگری و خشونت و... به صورت ژنتیکی در افراد وجود دارد (دادستان،1384:55-54). ولی در جای دیگر مفهوم «وراثت غیرمستقیم»را عنوان کرد؛مفهومی که براساس آن، فرد می­تواند از راه تماس با افراد منحط یا معتاد به الکل نیز ارتکاب جرم را بیاموزد. و شرایط محیطی مانند فقر آموزش و پرورش، خشونت و پرخاشگری والدین نسبت به همدیگر یا فرزندان، در زمره عوامل ایجادکنندۀ جرم و بروز خشونت در سنین بالاترمی­دانست، ولی قبول داشت که یک سوم متخلفان مجرم متولد می‌شوند و بقیه به علل­های دیگری نسبت دادنی است(دادستان،1384: 56). در حال حاضر نه تنها وابستگی بین ارتکاب جرم و وجود کروموزوم­های اضافیyمحرز نیست، بلکه بسیاری از افراد دارای نشانگانxyyمجرم نیستند و اغلب مجرمان نیز هیچگونه نابهنجاری کروموزمی ندارند(ستوده وهمکاران،1389: 60-48). بر این اساس تنها وجود کروموزم اضافی باعث بروز خشونت نمی­شود، بلکه باید علاوه بر این ویژگی ژنتیکی به محیط و بستری که فرد در آن رشد کرده است نیز توجه کرد. زیرا همان‌طور که گفته شد افرادی وجود دارد که دارای کروموزم اضافی هستند، ولی مجرم یا پرخاشگر و خشن نیستند یا افرادی دست به خشونت میزنند که دارای کروموزم اضافی نیستند پس این یک امر نسبی است.

فروید[5] شکل‌گیری شخصیت انسان را در دوران کودکی جستجو می­کند که از یک تا شش سالگی طول می­کشد و از چند مرحله دهانی، مقعدی، آلتی، جنسی می‌گذرد و اگر در هرمرحله نیازهای کودک ارضا نشود،کودک به مرحله بعدی رشد شخصیت نمی‌رسد و تمام انرژی روانی او صرف مراحل پیشین‌تر رشد می‌شود. او برای ساختار شخصیت سه مجموعه نیرو را که عوامل کنترل رفتاری نامیده برمی‌شمارد:1- ضمیر[6]:که نشان‌دهندۀ غرایز و گرایش‌های انسانی و تابع اصل لذت بوده و به شکل ناخودآگاه عمل می‌کند و با کامیابی‌ها و ناکامی‌ها در ارتباط است.2- خود[7]:که معرف واقعیت‌های اجتماعی زندگی است و به فرد امکان می‌دهد که درک کند، بیندیشد و برمحیط زیست خود تأثیر بگذارد. خود تحت فرمانروایی اصل واقعیت قرار دارد و کارکرد آن هماهنگ­کردن ضمیر با واقعیت و هموار کردن تفاوت‌های اجتماعی بین آن‌هاست.3- فراخود[8]:که نمایندگی بازدارندگی‌های اجتماعی است در طی تجربه در گروه‌های اجتماعی و به ویژه در خانواده کسب شده و به صورت وجدان یا شعور در فرد درونی شده و مجموعه­ای از احکام و ارزش‌هاست. هنگامی که خود به عنوان عاملی مسلط بر روی دو نیروی دیگر یعنی ضمیر و فراخود کنترل نداشته باشد، فرد شخصی سازگار نبوده و در ارضای نیازهایش ممکن است مرتکب رفتار انحرافی شود(احمدی،1384: 33-32).

سادرلند[9] در رد تبیین‌های زیستی جرایم زنان که توسط لومبرزو و شلدورن مطرح شده بود. اذعان کرد که دخترها و پسرها به شیوه‌های متفاوتی به وسیله والدین خود تحت نظارت قرارگرفته و به صورت متفاوتی در جامعه تربیت می‌شود. استفنز مایر وامیلی[10] معتقد هستند که به این علت ارتکاب جرم در میان زنان نسبت به مردان کم‌تر است که آن‌ها در فرآیند جامعه‌پذیری مسیر رشد اخلاقی متفاوتی را دنبال می‌کنند، کنش متقابل زنان براساس همدلی و همدردی مشخص می‌شود و در نتیجه ارتکاب جرم، به ویژه جرایم خشونت‌آمیز برای آن‌ها کم است(احمدی،1384: 211-210). از طرفی نظارت اجتماعی به مثابۀ مانعی بر سر راه اقتدار و اعمال خشونت قرار می‌گیرد. زیرا در محدودۀ خصوصی خانه، نهادهای نظارتی رسمی وجود ندارند. این مسئله در کنار تقسیم قدرت برحسب جنس در محیط خانه که بر طبق آن مرد قدرت اجرایی مشروع و تقریباً انحصاری به دست می‌آورد، بروز خشونت در خانواده را تسهیل می‌کند( حسن پور ازغدی و همکاران،52:1390-44).

نظریۀ جامعه‌پذیری[11] ‌انسان در لحظۀ تولد از هرگونه رنگ و بومی به دور است؛ او به تعبیر زیست­شناسان با ورود خود به جهان موجودی شدیداً نیازمند به کمک است. و تفاوت انسان با حیوان در این است که حیوان با طی دوره‌ای در مقطع بلوغ به موجودی کامل و خودگردان تبدیل می‌شود، ولی انسان با رسیدن به دورۀ بلوغ هنوز کامل نشده، بلکه تازه به موجودی تبدیل شده که قادر به برقراری روابط اجتماعی است و می­تواند پدیده­هایی را بفهمد که در جامعه به وقوع می­پیوندند. انسان‌ها در تصمیم­گیری‌ها متأثر از الگوها و آموخته‌های هستند که فرهنگ به آن‌ها آموخته است(مرادزاده،1372: 6). از طرفی برخلاف پندار بسیاری از فلاسفۀ کهن، کودک در لحظه زادن هیچ­گونه اندیشه‌ای دربارۀ «خود»[12]وهمچنین «جزخود»ندارد؛ بلکه در فرآیند جامعه‌پذیری وکنش متقابل با دیگران،«خود»را به عنوان موجودی مستقل و جدا از دیگران باز می‌شناسد. همۀ نظریه‌های مربوط به جامعه‌پذیری که مورد پذیرش اندیشمندان علوم­اجتماعی نوین هستند، بر این دیدگاه استوار است که هرآنچه مربوط به شخصیت انسان است از جامعه به دست می‌آید و فطری و غریزی نیست. و«خود»محصول فرآیند یادگیری و کنش متقابل اجتماعی است(ستوده،1386: 60). در زمینۀ جامعه‌پذیری والدین نیز از زمان تولد کودک رفتار متفاوتی براساس جنسیّت با آن‌ها به‌عمل می آورند. به پسر طوری آموخته می‌شود که رفتاری شبیه یک مرد داشته باشد. به عبارت دیگر عواطفش و مخصوصاً گریه‌اش را مخفی کند. پرهیز پسر از رفتار دخترانه می‌تواند در نتیجه نوعی دشمنی نسبت به زنانگی ایجاد کند و بعدها منجر به رفتار اهانت‌آمیز ناخودآگاه نسبت به جنس مخالف شود. در نتیجه این نوع آموزش، کودکان نقش‌های جنسیّتی خود را به طور سریع و مؤثر فرا می‌گیرند. نقش‌های اساسی جنسیّت که کودکان در خانه می‌آموزند بعدها به‌صورت گوناگون در مدرسه تقویت می­شود. دختران به سوی کلاس‌های آشپزی و پسران به سوی کلاس‌های مکانیک هدایت می‌شوند. گذشته از خانه و مدرسه،زندگی اجتماعی پر است از پیام‌هایی دربارۀ اینکه کدام جنس مسلط است و چگونه مردان و زنان باید رفتار کنند(رابرتسون،1373: 292).چارلز هورتون کولی[13] نیز معتقد است که مفهوم«خود»ابتدا در دوران کودکی شکل می‌گیرد وسپس در طی زندگی هر زمان که شخص وارد موقعیت اجتماعی جدیدی می‌شود، دوباره ارزیابی می‌شود(ستوده،1386: 61). و در جای دیگر کولی اصطلاح«خودآیینه­ای»را برای نشان دادن این معنی که ما خود را در آیینه رفتار دیگران با خودمان می‌بینیم. این مفهوم از کنش‌های متقابل ما با دیگران به وجود می‌آید؛ بازخوردهای که ما از مردم دربارۀ خودمان می‌گیریم، به ما می‌فهماند و می‌قبولاند که چه کسی هستیم و چگونه آدمی هستیم(کریمی،1370: 52). جورج هربرت مید[14] نیز معتقد است کودک در مرحلۀ بازی بدون قاعده بین 4-5سالگی وارد صحنه بازی می‌شود و درنقش مادر، پدر، معلم، پلیس و....بازی می‌کند.و آ‌ن‌ها با بازی کردن این نقش­ها وانمود می­کنند که بزرگسال هستند یا عروسک را سرزنش می­کنند یا «خانه‌داری»می‌کنند و امثال این‌ها.کودکان در این بازی‌ها از طریق وانمودکردن به پذیرش نقش دیگران خاص نخستین مراحل یادگیری را می­گذرانند؛ یعنی دنیا را از دیدگاهی غیر از دیدگاه خود می‌بینند(ستوده،1386: 63).

نظریۀ یادگیری اجتماعی[15]را آلبرت بندورا[16] در دهۀ1990مطرح کرد.  از نظر بندورا رفتار از دو طریق آموخته می‌شود: یا از طریق پاداش دادن به اعمال(یادگیری ابزاری)یا از طریق مشاهده آگاهانه یا تصادفی رفتار دیگران(مدل‌سازی).بنابراین، کودکانی که از هر طریق می‌آموزند که خشن باشند، شاید الگوی آموخته شده را در دوران بزرگسالی نیز ادامه دهند. همچنین بندورا به دخالت شرایط زمینه‌ساز مانند تراکم­جمعیت، آلودگی و غیره در پیدایش پرخاشگری و خشونت اشاره دارد که از آن می‌توان در راستای تبیین نقش خانواده در آزار کودکان بهره جست(خاک­رنگین و فتحی،1388: 132). رهیافت یادگیری اجتماعی بر این موضوع تأکید دارد که چگونه وضعیت‌های اجتماعی و محیطی به افراد می­آموزند تا رفتار پرخاشگرانه و خشونت­آمیز داشته باشند. در این رهیافت پرخاشجویی و خشونت به مثابۀ رفتارهایی اجتناب­ناپذیر تلقی نمی‌شود، بلکه به عنوان رفتارهای در نظرگرفته می‌شوند که براساس پاداش‌ها و تنبیهات شناخته و فرا گرفته می‌شود. تئوری یادگیری اجتماعی نه تنها به طور خاص به پاداش‌ها و تنبیهات مستقیمی که افراد به طور مستقیم تجربه می‌کنند توجه دارد، بلکه افزون بر آن به پاداش‌ها و تنبیهاتی نیز توجه دارد که الگوهای نقش افرادی، که راهنمای عمل رفتار قرار می‌گیرند، به سبب رفتار پرخاشگرایانه‌شان دریافت می‌دارند‌. براین اساس افراد به مشاهده و تأمل در رفتار الگوها و پیامدهای رفتار می‌پردازند. اگر این پیامدها مثبت باشد رفتار مذکور در وضعیت‌های مشابه از طرف مشاهده‌کننده مورد تقلید قرار می‌گیرد (فلدمن[17]،1993: 670). پرخاشگری و خشونت، رفتار و کنش اجتماعی است که از طریق فرآیندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فراگرفته می‌شود.که این رفتار از طریق مدل‌ها و تقویت رفتار به‌وسیله پاداش وتنبیه ایجاد می‌شود. فرد ممکن است رفتارهای خشونت­آمیز یا تهاجمی را از طریق سه منبع یاد بگیرد:خانواده، زیرمجموعه­های فرهنگی(مثلاً طبقۀ اجتماعی فقیر)و فرهنگ(مطالعه،تلویزیون،سینما­ و...).خشونت­های خانگی که شخص در دوران کودکی به عنوان ناظر اولیه شاهد آن‌ها بوده یا خود قربانی آن خشونت­ها شده است، پیامدهای سوء بر آینده او می­گذارد. و شخص با یادگیری رفتار خشن، آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند. و این نظریه معتقد است که ریشۀ اولیه خشونت در الگوسازی و تقویت معیارهای خانواده است(حاج‌بیگی و مسعودی،1385: 90-89).

گروهی از فمنیست‌ها که فمنیست‌های روانکاو نامیده می‌شوند مانند دیگر نظریه‌پردازان ستمگری جنسی، پدرسالاری را نظامی می‌انگارند که در آن مردان، زنان را تحت انقیاد درمی‌آورند و به عنوان یک نظام جهانی و یک سازمان اجتماعی فراگیر در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها ماندگار بوده و با وجود مخالفت‌های گهگاهی پیروزمندانه ابقاء شده‌اند. فمینیست‌های روانکاو عقیده دارند که نظام پدرسالاری نظامی است که همۀ مردان طی کنش‌های فردی روزانه­شان، پیوسته و فعالانه درجهت خلق و نگهداشت آن می‌کوشند(ریتزر،1374: 485).مردها از طریق مشارکت در پدرسالاری یاد می‌گیرند که چگونه آدم‌های دیگر را با تحقیر نگاه کنند و به عنوان موجودات غیرانسانی آن‌ها را تحت نظارت خود درآورند. همین پدرسالاری است که گناه و سرکوبی، خودآزاری و دیگرآزاری، فریب و نیرنگ­بازی را می‌آفریند. درکانون این تحلیل،تصویری از پدرسالاری جای دارد که با اعمال خشونت مردان و سازمان‌های تحت تسلط مردان علیه زنان مشخص می‌شود.این خشونت ممکن است به صورت بی رحمی جسمانی آشکارا تجلی نیابد و به صورت‌های پنهان‌تر و پیچیده‌تر استثمار و اعمال نظارت بر زنان، به صورت معیارهای مد و زیبایی،آرمان‌های بیدادگرانۀ مادربودن، تک‌همسری، پاکدامنی، صورت مرسوم­التذاذ جنسی، آزار جنسی در محیط کار، عرف‌های برخورد با بیماری‌های زنان یا دستمزد کم‌تر از مردان‌تحقق یابد(ریتزر،1374: 489).

در نظریۀ مبادله نیز  فرض اصلی این است که تعامل به دنبال پاداش‌ها و اجتناب از مجازات رخ می‌دهد. اگر فرد درحین مبادله پاداشی دریافت کند، این تعامل در آینده ادامه می‌یابد، اما اگر در قبال آن پاداشی دریافت نکند، تعامل در آینده خاموش می‌شود (ریچارد و مورای[18]،1979: 563). هومنز در قضیۀ محرک[19]معتقد است که اگر انسان در گذشته در برابر انگیزه یا محرک خاصی پاداش گرفته باشد. احتمالاً در شرایط وقوع محرکی مشابه، فرد به کنشی مشابه در زمان حال دست خواهد زد. و در قضیۀ پرخاش و تأیید[20]چنین بیان می‌کند هنگامی که فرد، پاداش مورد انتظارش را دریافت نمی­کند یا با تغییری که انتظارش را نداشته روبرو می‌شود، عصبانی شده و ناکام می‌ماند، لذا به انجام دادن پرخاش‌گرانه (حمله، شکستن، صدمه زدن) متمایل می‌شود. و هر وقت پاداش مورد انتظارش را دریافت کند بیش‌تر به انجام آن عمل تمایل دارد و تأییدی که از دیگران در این رابطه دریافت می‌کند عملی ارادی و پسندیده می‌شود(ریتزر،1374: 414).بر این اساس چون انسان موجودی است، برخلاف حیوان، قدرت تفکّر دارد و بدون سنجش جوانب یک عمل آن را انجام نمی‌دهد. و اگر عملی پاداش یا ارزش بیش‌تری برای او داشته باشد آن را انجام می‌دهد و اگر موفق شود بار دیگر آن عمل را تکرار می­کند و درصورت عدم موفقیت از تکرار آن در آینده جلوگیری می­کند و گهگاهی هم دست به پرخاشگری می­زند. در عرصۀ زندگی خانوادگی و روابط زناشویی نیز زوجین به ویژه مرد وقتی با زن بر سر موضاعاتی اختلاف داشته باشند مرد بیش‌تر دست به استفاده از پرخاشگری و خشونت نسبت به زن می­زند اگر با این کار زن وادار به سکوت شود به نوعی مرد در برابر عملش پاداش می‌گیرد و دفعات بعد نیز از این حربه برای به کرسی نشاندن سخنان و عقاید خود استفاده می­کند و کودک نیز با مشاهده این رفتار که مادر در برابر خشونت پدر وادار به سکوت شده است، این عمل در او تقویت می­شود که در آینده بر روی همسر و فرزندان خود آن را تکرار کند.

در بررسی رابطۀ بین تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد با خشونت خانگی علیه زنان از نظریه­های جامعه‌پذیری، نظریۀ‌ یادگیری اجتماعی، نظریۀ فمنیستی و نظریۀ مبادله استفاده شده است. که با توجه به نظر صاحب‌نظران این نظریه‌ها فرد در هنگام کودکی بیش‌تر خصوصیات اخلاقی را از والدین و اعضای خانواده و همبازی و کسانی که با آن‌ها در ارتباط است می‌آموزد. پس با وجود این محیطی که فرد در آن دوران کودکی خود را می­گذراند بر نحوۀ رفتار او در بزرگسالی تأثیر زیادی دارد. و از طرفی نیز همان‌طور که فمنیست‌ها ابراز داشتند نحوۀ برخورد با فرزندان از سویی والدین و هنجارهای که در جامعه وجود دارد نیز به نوعی باعث مردسالاری و بروز خشونت نسبت به زنان شده است.

روش پژوهش

این پژوهش از نوع پیمایشی بود. در این پژوهش جامعۀ آماری زنان متأهل شهر کوهدشت، بر اساس آمار به تعداد22819نفر بودند. از طریق فرمول کوکران 194نفر به عنوان نمونه انتخاب شد. سپس با روش نمونه‌گیری خوشه‌ای دومرحله‌ای، که در مرحلۀ اول شهر را به632بلوک تقسیم شد و از بین آ‌ن‌ها25 بلوک به شیوۀ تصادفی ساده انتخاب شد و در بین بلوک‌ها به روش نمونه­گیری سیستماتیک نمونه  انتخاب و داده­ها گردآوری شد.روش گردآوری داده‌ها مصاحبه و ابزار گردآوری داده‌ها پرسشنامۀ محقق­ساخته بود که در دو بخش، قسمت اول مشخصات دموگرافیک و قسمت دوم سؤالات مرتبط با خشونت و ابعاد آن و نیز سؤالات مرتبط با تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد. روایی پرسشنامه با اعتبار محتوا(صوری)نظر داوران سنجیده شد و پایایی را با آزمون آلفای کرونباخ‌ که برای متغیر تجربۀ خشونت در دوران کودکی829/0 و برای متغیر خشونت علیه زنان و ابعاد آن890/0 به دست آمد که در جدول 1 به طور کامل ارائه شده است. برای تعیین میزان خشونت خانگی، نسبت زنان را به تعداد زنان خشونت­دیده یعنی کسانی که حداقل یک جواب مثبت به سؤالات خشونت یعنی روانی، فیزیکی، مالی و جنسی داده بودند به کل جمعیت مورد مطالعه محاسبه شد. همچنین برای تعیین میزان هر کدام از انواع خشونت نسبت زنان خشونت دیده همان نوع به کل جمعیت مورد مطالعه محاسبه شد. بنابراین، کسانی که از پرسشنامه نمرۀ بالای صفر گرفتند خشونت دیده و کسانی که نمره صفر گرفتند خشونت ندیده تلقی می­شدند. برای تجزیه وتحلیل داده­ها از نرم­افزار آماریspss21  استفاده شد‌، به طوری که برای توصیف متغیرها به محاسبه فراوانی، درصد فراوانی، فراوانی تجمعی اقدام شد و برای تبیین داده­ها و متغیرهای دو دامنه از آزمون T یا تفاوت میانگین­ها و برای متغیرهای چند دامنه از آزمونFیا تحلیل­واریانس و برای متغیرهای فاصله­ای از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. وسپس به تحلیل رگرسیون چندگانه متغیرهای مستقل اقدام شد.

تعریف مفاهیم

در سال 1993 بیانیۀ حذف خشونت علیه زنان در سازمان ملل این تعریف را برای خشونت علیه زنان بیان کرد؛ به هر نوع اقدام خشونت­آمیز که به آسیب بدنی، جنسی یا روانی در زنان منجر شود(یا احتمال بروز آن زیاد شود)برای زنان رنج‌آور بوده یا به محرومیت اجباری از آزادی فردی یا اجتماعی منجر شود.

 انواع خشونت خانگی علیه زنان:

1- خشونت فیزیکی یا بدنی: آسیب‌های جسمانی نظیر ضرب وجرح با سلاح سرد وگرم، سیلی ولگدزدن و بعضاً کشتن قربانی را شامل می‌شود.

2- خشونت روانی:که انواع تحقیرهای روانی و بدرفتاری­های کلامی نظیر تمسخر ودشنام ناسزاگفتن را شامل می‌شود.

3- خشونت اقتصادی: ایجاد محدودیت‌های اقتصادی نظیر ندادن­خرجی، سوظن نسبت به زن در سوء­استفاده از منابع مالی خانواده و کنترل شدید و دائمی مخارج زن و پنهان کردن درآمد توسط شوهران.

4- خشونت جنسی: انواع بدرفتاری در ایجاد روابط جنسی توسط شوهران، خشونت جنسی خانگی علیه زنان شناخته شده که زنان به ندرت این نوع خشونت را گزارش می‌کنند(احمدی،1384: 227).


تجربۀ خشونت در دوران کودکی:کتک خوردن، تنبیه شدن، یا مورد تمسخر و آزار و اذیت اعضای خانواده قرار گرفتن در دوران کودکی.

جدول1: میزان آلفای کرونباخ برای متغیرهای تحقیق

میزان آلفای کرونباخ

نام گویه­ها

 

متغیر وابسته

 

890/0

 

 

همسرتان تاکنون با امتناع از دادن پول، شما را تحت فشار قرار داده است.

تاکنون پیش‌آمده است که همسرتان دفترچه حساب یا کارت پول شما را تصاحب کند.

تاچه حد همسرتان با اقداماتی نظیر مجبورکردن شما به فروش اموال‌تان و یا عدم دسترسی شما به درآمدخانواده و...از استقلال مالی شما جلوگیری می‌کند.

تاچه حد شوهرتان در اموال شما مانند طلا،ارثیه،پول....برخلاف میلتان دخل وتصرف می­کند.

همسرتان در مورد خرجی ماهانه و نحوه مصرف آن با شما جروبحث می­کند.

همسرتان ماهیانه، سوای از خرجی خانواده برای مصارف شخصی­تان به شماپول می­دهد.

تاچه حد همسرتان بابت تأمین هزینه­های زندگی بر شما منت می­گذارد.

تا چه حد همسرتان به‌­رغم توان مالی از نظر مسائل مادی شما را در مضیقه قرار می‌دهد.

 

خشونت مالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خشونت فیزیکی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خشونت روانی

خشونت خانگی علیه زنان

 

 

پرتاپ کردن اشیاء به طرف شما

هل‌دادن یا پرت کردن شما

سیلی زدن به شما

لگد یا مشت یا چنگ­زدن به شما

کشیدن موی سر شما

کتک­زدن شما با شلاق وکمربند و...

شکستن اعضای بدن شما

تخریب وسایل منزل

کبود کردن بدن شما

زخمی کردن بدن شما

بیرون کردن شما از منزل

همسرتان زمانی که عصبانی می‌شود وسایل منزل را تخریب می‌کند.

شوهرتان جلو مهمان فرزندانتان را تنبیه یا سرزنش می­کند.

تمسخر شما در جمع

دادوفریاد برسرشما

توهین وناسزا و بی‌‌احترامی به شما

تهدید به آسیب رساندن به اعضای مورد علاقه شما

تهدید به طلاق یا ازدواج مجدد

کوبیدن در به هم

برهم زدن سفره یا میز غذا

قهر واخم وترشروی با شما

بهانه­گیرهای پی در پی، داد وفریاد و بداخلاقی با شما

به کار بردن کلمات رکیک، صبحت‌های بیرون از نزاکت ودشنام به شما

در صورت آماده نبودن یا دیر حاضر شدن غذا همسرتان برسر شما داد و فریاد می­زند.

زمان‌های که مهمان دارید همسرتان درباره نوع پخت غذا شما را سرزنش می­کند.

اگر شما از غذاهای حاضری(فست فود) گهگاهی استفاده کنید شوهرتان در خانه هرج و مرج راه می‌اندازد.

تاکنون اتفاق افتاده زمانی که با اعضای خانه شاد و خوش هستید شوهرتان به خاطر حرکتی(شوخی کردن شما یا فرزندان با شوهرتان یا...) سر زده محفل گرمتان را بهم بزند

تا چه حد شوهرتان شاهد دادو فریاد پدرشوهرتان بر سر مادر‌شوهرتان بوده است.

تا چه اندازه شوخی­های خانوادگی در بین اعضای خانواده شما گزنده وطعنه‌آمیز است.

 

 

برقراری ارتباط جنسی با شما برخلاف میلتان

تاچه اندازه همسرتان شما را به ارتباط جنسی برخلاف میلتان وادار می‌کند.

تا چه حد همسرتان در هنگام تماس جنسی اعمالی را انجام می‌دهد که به ناراحتی شما منجر شود.

تا چه حد همسرتان شما را به اعمال جنسی غیرمعمول وادار می‌کند.

تاچه اندازه همسرتان نسبت به احساسات جنسی شما بی‌توجه است.

 

خشونت جنسی

829/0

تا چه حد همسرتان شاهد تنبیه مادرشوهرتان به دست پدرشوهرتان بوده است.

تاچه حد همسرتان شاهد دادوفریاد پدرشوهرتان بر سر مادرشوهرتان بوده است.

تاچه حد همسرتان شاهد ناسزاگویی پدرشوهرتان به مادرشوهرتان بوده است.

تاچه حد همسرتان توسط پدرش در دوران کودکی کتک­خورده است.

تاچه حد همسرتان توسط مادرش در دوران کودکی کتک­خورده است.

تاچه حد همسرتان توسط برادر یا خواهرش در دوران کودکی کتک­خورده است.

همسر شما تا چه حداز طرف والدینش مورد توهین و ناسزا وبی‌احترامی قرار گرفته است.

تا چه حد همسرتان شاهد بیرون رانده شدن مادرشوهرتان به دست پدرشوهرتان بوده است.

تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد

 

یافته‌های پژوهش

  براساس یافته­های توصیفی میانگین سنی پاسخگویان 44/35سال بود. که 4/80% از پاسخگویان زیر 44سال و6/19% بالای 45سال سن داشتند. در زمینۀ اشتغال7/90% از پاسخگویان خانه‌دار و 4/9% از پاسخگویان شاغل بودند. 6/70% از پاسخگویان درآمد کم‌تر از750هزار تومان داشتند. و در بین متغیرهای پژوهش خشونت خانگی علیه زنان(کل)با میانگین 15/21 و در بین ابعاد نیز خشونت روانی با میانگین 28/29، خشونت مالی با میانگین 68/14،  خشونت فیزیکی با میانگین 29/13 و خشونت جنسی با میانگین 22/13 میزان خشونت را در جامعه مورد مطالعه نشان می‌دهد. متغیر مستقل، تجربۀ خشونت در دوران کودکی با میانگین 45/31میزان خشونت علیه زنان را نشان می‌داد. توضیح پاسخگویان بر اساس گویه­های متغیر مستقل به شرح زیر است.

 

جدول2: توزیع پاسخگویان برحسب گویه‌های تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد

تاچه حد همسرتان توسط پدرش در دوران کودکی کتک خورده است.

تاچه حد همسرتان شاهد ناسزاگویی پدر شوهرتان به مادرشوهرتان بوده است.

تاچه حد همسرتان شاهد دادوفریاد پدر شوهرتان برسر مادرشوهرتان بوده است.

تاچه حد همسرتان شاهد تنبیه مادرشوهرتان به دست پدر شوهرتان بوده است.

سؤالات

 

 

گزینه­ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درصد تجمعی

درصدفراوانی

فراوانی

درصدتجمعی

درصدفراوانی

فراوانی

درصدتجمعی

درصدفراوانی

فراوانی

درصد

تجمعی

 

درصد

فراوانی

فراوانی

 

 

100

3/58

3/41

8/24

2/6

-

7/41

0/17

5/16

6/18

2/6

100

81

33

32

36

12

194

100

8/69

8/59

8/42

4/14

-

2/30

8/9

0/17

4/28

4/14

100

59

19

33

55

28

194

100

6/70

7/57

4/47

0/16

-

4/29

9/12

3/10

4/31

0/16

100

57

25

20

61

31

194

100

7/58

9/47

6/36

8/8

-

3/41

8/10

3/11

8/27

8/8

100

80

21

22

54

17

194

خیلی‌کم

کم

متوسط

زیاد

خیلی‌زیاد

جمع

تا چه حد همسرتان شاهد بیرون­رانده‌شدن­مادرشوهرتان به دست پدرشوهرشان بوده است.

تا چه حد همسر شما از طرف والدینش مورد توهین و ناسزا و بی‌احترامی قرار گرفته است.

تا چه حد همسرتان توسط برادر یا خواهرش در دوران کودکی کتک­خورده است.

تا چه حد همسرتان توسط مادرش در دوران کودکی کتک­خورده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درصد تجمعی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد تجمعی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد تجمعی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد تجمعی

درصد فراوانی

فراوانی

 

100

1/19

4/13

2/7

1/4

-

9/80

7/5

2/6

1/3

1/4

100

157

11

12

6

8

194

100

3/60

4/48

3/28

7/6

-

7/39

9/11

1/20

6/21

7/6

100

77

23

39

42

13

194

100

9/29

0/18

3/10

1/2

-

1/70

9/11

7/7

2/8

1/2

100

136

23

15

16

4

194

100

9/47

3/27

9/14

6/3

-

1/52

6/20

4/12

3/11

6/3

100

101

40

24

22

7

194

خیلی کم

کم

متوسط

زیاد

خیلی‌زیاد

جمع

                                                         

 

بر طبق داده‌های جدول فوق، 9/47% از افراد به میزان متوسط تا خیلی­زیاد اظهار داشته‌اند که همسرشان شاهد تنبیه مادر توسط پدر بوده‌اند. 7/57% پاسخگویان، به  میزان متوسط تا خیلی­زیاد همسرشان شاهد داد و فریاد پدرشان بر سر مادرشان بوده‌اند.8/59% گفتند که همسرشان به طور متوسط تا خیلی­زیاد شاهد ناسزاگویی پدر­شان بر سر مادرشان بوده‌اند.3/41% همسرشان به میزان متوسط تا خیلی­زیاد در دوران کودکی از پدرشان کتک خورده­ است.3/27% به میزان متوسط تا خیلی­زیاد همسرشان توسط مادرشان در دوران کودکی کتک­خورده است. 18% ابراز داشتند که به میزان متوسط تا خیلی­زیاد همسرشان در دوران کودکی از دست برادر یا خواهرش کتک‌خورده است.4/48% به میزان متوسط تا خیلی­زیاد همسرشان از طرف والدینشان مورد توهین وناسزاء و بی­احترامی قرار گرفته‌اند.4/13% اظهار داشتند که همسرشان شاهد بیرون­رانده شدن مادرشان به دست پدرشان بود‌ه است. یافته­های تبیینی جدول زیر ارائه شده است.

جدول3: نتایج آزمون تفاوت­میانگین‌ها بین وضعیت اشتغال زوجین و میزان خشونت خانگی

 

خشونت مالی علیه زنان

خشونت فیزیکی علیه زنان

خشونت روانی علیه زنان

میانگین

انحراف استاندارد

T

sig

میانگین

انحراف استاندارد

T

sig

میانگین

انحراف استاندارد

T

sig

شاغل

خانه­دار

11/12

59/12

78/2

41/5

375/0

708/0

33/17

42/18

70/4

41/6

700/0-

485/0

05/31

10/34

03/9

63/10

003/1-

317/0

 

خشونت جنسی علیه زنان

خشونت خانگی علیه زنان

میانگین

انحراف استاندارد

T

sig

میانگین

انحراف استاندارد

T

sig

شاغل

خانه­دار

11/7

26/7

19/2

49/3

179/0-

858/0

05/68

38/72

96/12

52/20

876/0-

382/0

                                     

 

 بر طبق جدول فوق میانگین خشونت خانگی در زنان شاغل 05/68 و در زنان خانه‌دار 38/72 است. که نشان از این است که خشونت در بین زنان خانه­دار بیش‌تر از زنان شاغل است. ولی چون سطح خطای آن از 05/0 بیش‌تر است پس بین وضعیت اشتغال زوجین و میزان خشونت خانگی علیه زنان از لحاظ آماری رابطۀ معناداری وجود ندارد.

 

جدول 4:نتایج آزمون تحلیل­واریانس یکطرفه بین درآمد با میزان خشونت خانگی

خشونت خانگی علیه زنان

(کل)

خشونت جنسی علیه زنان

خشونت روانی علیه زنان

خشونت فیزیکی علیه زنان

خشونت مالی علیه زنان

درآمد     

sig

F

میانگین

sig

F

میانگین

sig

F

میانگین

sig

F

میانگین

sig

F

میانگین

 

605/0

617/0

67/71

94/73

45/70

52/67

98/71

390/0

010/1

93/6

73/7

05/7

52/6

24/7

196/0

577/1

55/32

83/35

52/32

35/32

86/33

664/0

528/0

82/18

12/18

62/18

76/16

31/18

265/0

686/0

36/13

25/12

25/12

88/11

55/12

زیر500هزار

750-501

1میلیون-751

1میلیون به بالا

کل

 

 

طبق داده­های جدول فوق میانگین میزان خشونت خانگی در خانواده­های با درآمد زیر500هزار67/71و در خانواده­های با درآمد750-501میانگین94/73و در خانواده­های با درآمد1میلیون-751میانگین 45/70و در خانواده­های با درآمد یک میلیون به بالا52/67است، خشونت به‌طور نسبی در درآمدهای پایین­تر از 750هزار تومان بیش‌تر از درآمدهای بالا مشاهده می­شود. و همبستگی مثبتی بین متغیر مستقل و وابسته وجود دارد، اما چون سطح معنادری آن از05/0بیش‌تراست از نظر آماری معنادار نیست. یعنی میزان درآمد بالا یا میزان درآمد پایین باعث کاهش یا افزایش خشونت علیه زنان نمی‌شود.

جدول 5:نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین تجربۀ خشونت در دوران کودکی و خشونت علیه زنان

 

خشونت مالی

   علیه زنان   ‌

خشونت فیزیکی

   علیه زنان   ‌

خشونت روانی

    علیه زنان    ‌

خشونت جنسی

   علیه زنان    ‌

خشونت خانگی

   علیه زنان    ‌

همبستگیr

sig

همبستگیr

Sig

همبستگیr

sig

همبستگیr

sig

همبستگیr

sig

تجربۀ خشونت در

دوران کودکی مرد

077/0

285/0

339/0

000/0

530/0

000/0

135/0

060/0

429/0

000/0

 

براساس جدول فوق، بین تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد و میزان خشونت علیه زن همبستگی مثبتی وجود دارد. یعنی با افزایش تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد، خشونت نسبت به زنان نیز افزایش می‌یابد. و چون این متغیر سطح خطای کم‌تر از 05/0دارد، پس رابطۀ معنادری با خشونت خانگی دارد.از طرفی در بین ابعاد خشونت خانگی علیه زنان، خشونت فیزیکی و روانی رابطۀ معناداری با تجربۀ خشونت دارند، ولی رابطۀ خشونت جنسی و مالی‌ با خشونت علیه زنان معنادار نیست.

 

جدول 6:نتایج آزمون تحلیل رگرسیون برای تجربۀ خشونت در دوران کودکی

روشseptwise

R

 

adj

F

sig

 

429/0

184/0

179/0

190/43

000/0

 

به منظور تبیین سطح میزان خشونت خانگی علیه زنان، متغیر مستقل تجربۀ خشونت در دوران کودکی  وارد معادله رگرسیون شد. که ضریب همبستگی آن برابر با 429/0بود. وضریب تعیین آن برابر با184/0و ضریب تعیین تعدیل‌شده برابر با179/0به دست آمده که این ضرایب بیان‌کنندۀ آن است که حدود 9/17% از واریانس خشونت خانگی علیه زنان توسط متغیر موجود در معادله رگرسیونی تبیین شده است. همچنین در مدل رگرسیونی طبق آزمون تحلیل واریانس انجام شده، خطی و معنادار است. زیرا مقدار آزمونFبرای تبیین معناداری اثر متغیرمستقل بر خشونت خانگی علیه زنان متغیر بالا برابر با190/43با سطح معناداری000/0محاسبه شده است.

جدول7:آزمون رگرسیون تأثیر متغیرهای مستقل بر خشونت علیه زنان

گویه‌های مستقل

ضرایب خام

ضرایب استاندارد

t

sig

B

Std.Error

Beta

مقدارثابت

تجربۀ خشونت در دوران کودکی

461/50

191/1

523/3

181/0

-

429/0

323/14

572/6

000/0

000/0

 

در جدول بالا همان‌طور که ملاحظه می­شود تجربۀ خشونت در دوران کودکی با مقدار بتای برابر با429/0میزان واریانس خشونت خانگی علیه زنان را تبیین و تأثیر بالایی در تبیین تغییرات و پیش‌بینی میزان خشونت­خانگی علیه زنان دارد.


بحث و نتیجه‌گیری

این تحقیق که از نوع پیمایشی و جامعۀ آماری آن شامل کلیۀ زنان متأهل شهر کوهدشت بود. که براساس آمار سال1391تعداد آن‌ها 22819نفر بودند و از بین این جمعیت با استفاده از فرمول کوکران 194نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب شدند و با استفاد از روش نمونه­گیری خوشه­ای دومرحله­ای به تکمیل پرسشنامه­ها به صورت مصاحبه­ از افراد نمونه و جمع‌آوری داده­ها اقدام شد. با توجه به یافته­های توصیفی میانگین سنی پاسخگویان 44/35سال بود که 7/90% از آن‌ها خانه­دار و 4/9% از پاسخگویان شاغل بودند. در بین پاسخگویان 6/70% درآمد کم‌تر از 750هزار تومان داشتند. میانگین خشونت خانگی علیه زنان در میان پاسخگویان 15/21بود. در بین ابعاد خشونت، خشونت روانی با میانگین28/29بیش‌ترین و خشونت جنسی با میانگین22/13کم‌ترین میزان خشونت را به خود اختصاص دادند. متغیر تجربۀ خشونت نیز در بین پاسخگویان میانگین 45/31 را به خود اختصاص داد. براساس یافته­های استنباطی، متغیر تجربۀ خشونت در دوران کودکی مرد با خشونت خانگی علیه زنان همبستگی مثبت و رابطۀ معناداری داشت. یعنی هرچه مرد در دوران کودکی بیش‌تر شاهد خشونت والدین نسبت به همدیگر و یا خشونت آن‌ها نسبت به خود باشد در بزرگسالی نیز علیه همسر خود این خشونت­ها را تکرار می‌کنند. از این رو خانواده‌های که در آن‌ها والدین به طور مکرر و جلو دید کودکان دست به پرخاشگری و خشونت می‌زنند فرزندانش در آینده به احتمال زیاد این حرکات آن‌ها را بر سر همسر و فرزندان خود تکرار خواهند کرد. نتیجۀ پژوهش با نتایج پژوهش‌، حضوری(1383)، غضنفری (1389)، ماریا روی(1997)، تی‌ناود و‌ای پرسون(2008) همسو بود  مبنی بر اینکه تجربۀ خشونت در دوران کودکی رابطۀ معناداری با خشونت خانگی علیه زنان دارد و این متغیر به عنوان عاملی مهمی در خشونت خانگی علیه زنان نقش اساسی دارد. با توجه به یافته‌ها، متغیرهای درآمد و وضعیت اشتغال هرچند دارای همبستگی مثبتی بودند، ولی با خشونت خانگی علیه زنان رابطۀ معناداری نداشتند. یعنی میزان درآمد و شاغل یا غیرشاغل بودن زنان رابطۀ چندانی با بروز خشونت نسبت به زنان ندارد، ولی با توجه به میانگین­ها خشونت خانگی در زنان خانه­دار و خانوداه­های که درآمد پایین­تر از 750هزار تومان دارند بیش‌تر است. یافته­های این پژوهش با نتیجۀ پژوهش فتاحی(1379) همسو بود مبنی بر اینکه وضعیت اشتغال و درآمد رابطۀ معناداری با خشونت علیه زنان نداشتند، ولی با نتایج غضنفری(1389) همسو نبود که در آن وضعیت اشتغال با خشونت رابطۀ معناداری داشت. از طرفی در بین ابعاد خشونت، خشونت فیزیکی و روانی رابطۀ معناداری با تجربۀ خشونت در دوران کودکی داشتند، ولی خشونت جنسی و مالی از رابطۀ معناداری با تجربۀ خشونت در دوران کودکی برخوردار نبودند. از دیدگاه نظری نیز همان‌طور که آلبرت بندورا در نظریۀ یادگیری اجتماعی می‌گوید که فرزندان از طریق والدین خود خشن بودن را می‌آموزند. مشاهده و تجربۀ بدرفتاری از ناحیۀ والدین در دوران کودکی منجر به یادگیری رفتار سلطه‌آمیز توسط مرد و آموختن تحمیل به زن می‌شود. با ‌وجود این ، آلبرت بندورا در نظریۀ یادگیری اجتماعی، سادرلند در نظریۀ نظارت اجتماعی، چارلز هورتون کولی در نظریۀ جامعه­پذیری، هومنز در نظریۀ مبادله و فمینیست‌ها در نظریۀ فمینستی و همۀ محققان بالا به این نتیجه رسیده‌اند که درصد بالایی از شوهرانی که زنان خود را کتک می‌زنند خود در خانه پدری شاهد کتک‌خوردن مادرشان به دست پدرشان بودند یا والدینشان آن‌ها را کتک‌زده یا نسبت به آن‌ها پرخاشگری و خشونت کرده بود. و این نتایج تأثیر الگو‌پذیری کودکان از والدین را به خوبی نشان می‌دهد. در تحلیل رگرسیونی نیز حدود 9/17درصداز واریانس خشونت خانگی علیه زنان توسط متغیر موجود در معادله رگرسیونی تبیین شده است. که نشان‌دهندۀ این است که این متغیر به عنوان یک عامل مهم تأثیر بالای در بروز خشونت نسبت به زنان دارد. از این‌رو توصیه می­شود به والدین از طریق آموزش‌های قبل از ازدواج و رسانه‌های جمعی آموزش داده شود که از خشونت خود در جلو دید کودکان خودداری کنند تا خشونت علیه زنان کاهش یابد.

 



[1]. Hotaling & Sogarman

[2]. Marie ravy

[3]. Naved &  Persson

[4]. Lomborso

[5]. Freud

[6]. Id

[7]. Ego

[8]. Superego

[9]. Sutherland

[10]. Stephens meyer and Mily

[11]. Socialization theory

[12]. Ego

[13]. Charles Horton Cooley

[14]. George Herbert Mead

[15]. Social Learning theory

[16]. Albert bendura

[17]. Feldman

[18]. Richard & Murray

[19]. Theorem stimulus

[20]. Theorem abuse & confirm

احمدی حبیب(1384). جامعه­شناسی انحرافات، تهران: سمت.
اعزازی، شهلا‌ (1380). خشونت خانوادگی. تهران: سالی.
اعزازی، شهلا(1385).جامعه شناسی خانواده، با تأکید برنقش ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
بلالی میبدی، فاطمه و حسنی، مهدی(1388)،فراوانی خشونت علیه زنان توسط همسرانشان درشهر کرمان،مجله روانپزشکی وروانشناسی بالینی ایران،سال پانزدهم،شماره3، صص307-300.
حسن پورازغدی، بتول، سیمبر، معصومه و کرمانی، مهدی (1390). خشونت خانگی علیه زنان، نشریه علمی پژوهشی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، دوره 21، شماره73،صص52-44.
حاج­بیگی، محمدرضا و مسعودی، احمدرضا(1385). خشونت و پرخاشگری در فوتبال و راهکارهای کنترل آن، فصلنامه امنیت، سال پنجم،شماره1و2،صص116-73.
حضوری، کلثوم(1386). بررسی وضعیت زنان خشونت دیده قبل و بعد از طرح شکایت در کلانتری، فصلنامه مطالعات امنیت اجتماعی، سال سوم، شماره 8و 9.
خاک‌رنگین،­مریم و فتحی، منصور(1388). عوامل خانوادگی مرتبط با کودک­آزاری، فصلنامه علمی-پژوهشی رفاه اجتماعی، سال نهم،شماره33،صص145-123.
دادستان پریرخ(1384).روان‌شناسی جنایی،تهران: سمت،تهران.
ریتزر،جورج(1374). نظریه‌های جامعه‌شناسی معاصر، ترجمۀ ثلاثی محسن، چاپ دوم‌، تهران: علمی.
رابرتسون، یان(1373).درآمدی برجامعه،ترجمه حسین بهروان، مشهد: آستان قدس رضوی.
 ستوده، هدایت­الله، میرزایی، بهشته و پازند افسانه(1389). روان شناسی جنایی، تهران: آوای‌نور.
ستوده، هدایت الله(1386).روان­شناسی اجتماعی، تهران: آوای نور.
غضنفری، فیروزه(1389). عوامل مؤثر برخشونت علیه زنان در استان لرستان، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی لرستان،دورۀ دوازدهم، شماره2، صص11-5.
فتاحی، مریم(1379). بررسی وضعیت خشونت نسبت به زنان، پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه شناسی، تهران، دانشگاه تهران، دانشکده علوم اجتماعی.
قلی­پور، رافیک و روشندل، جلیل(1377). سیمای زن درجهان-کره جنوبی،تهران،مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری،انتشارات برگ زیتون، چاپ یکم،صص38.
کریمی، یوسف(1370). روان­شناسی اجتماعی،تهران: دانشگاه پیام­نور.
مرادزاده، فرهاد(1372). جامعه­پذیری، مجله رشد آموزش علوم اجتماعی،شمارۀ 17،صص4تا11.
مرکز امور مشارکت زنان(1383).مجموعه مقالات و بیانیه­های ارائه­شده در مراسم ملی دهمین سالگرد روز جهانی خانواده،تهران: سورۀ مهر.
Feldman,Robert S. (1993).understanding psychology.McGraw-Hill,Inc.
Richard J.Gelles & Murray A straus. (1979).Determinants of violence in the family:Toward atheroretical integration.New York.free press.
Naved, T & Persson,A. (2008).Factors associated with physical spousal abused of women dering pregnancy in Bangeladesh.International family planning perspectives,Vol.34 No.2.71-78.