Investigating the causal relationship between gender roles, resilience, psychological hardiness, learned helplessness and codependency of addicts’ wives

Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Having a healthy society depends on having healthy individuals and good families which would prevent many later problems, and it will be followed by growth and development. Addiction is one of the most manifested and clearest reasons which causes irreparable damages to family members, especially addicts’ spouses, physically and emotionally. Attending to these matters, this research studies causal relationship between gender roles of addicts’ wives, resilience, psychological hardiness, learned helplessness, and codependency among addicts’ wives. The method of this study was descriptive -correlative method. The population was drug addicts’ wives who had visited addiction treatment centers in Isfahan.120 of them were selected based on availability. They completed demographic questionnaire and also BSRI, CD-RISC, HI, CODI scales and Attribution style questionnaires. Path Analysis method was used for analyzing the data in SPSS-17 and Amos-5. In addition, the results indicate the reverse effects of masculine gender roles and direct effect of feminine gender role on codependency. Structural equation modeling fit indexes confirmed the general model of the study. Also direct and indirect effects between variables were approved.

Keywords


مقدمه و بیان مسئله

اعتیاد[1] ( وابستگی به مواد) مهم‌ترین و گسترده‌ترین نگرانی و خطر بهداشتی شناخته شده در ایران است (اختیاری، بهزادی و گنجاهی، 2008) که به عنوان یک اختلال مزمن و بازگشت‌کننده، علاوه بر تأثیرات عمیق اجتماعی، روان‌شناختی، جسمی و اقتصادی برای شخص مصرف کننده، فشار روانی زیادی را بر اعضای خانواده و جامعه تحمیل می‌کند. از مضرترین و مخرب‌ترین اثرات اعتیاد، اعتیاد سرپرست خانواده است که بر کلیۀ اعضاء خانواده و از همه مهم‌تر همسر فرد معتاد تأثیرات منفی بسیاری بر جای می‌گذارد. حساسیت جایگاه زنان دارای همسر معتاد و مسائل فردی و نقش‌های آن‌ها در مقابل همسر، فرزندان و جامعه از جمله مسائلی است که نیازمند توجه بسیاری است. تعدادی معدودی از مطالعات انجام شده برروی ارتباط میان شرایط حاکم بر خانواده و ویژگی‌های اعضای خانواده فرد معتاد، به گونه‌ای غیرمستقیم به تأثیر رویارویی طولانی مدت با معضل اعتیاد بر نگرش و رفتار همسر فرد معتاد اشاراتی داشته‌اند (موریس و سالگادو[2]، 1998؛ جدزکزاک[3]، 2005). از منظر بهداشت روانی، نحوۀ رویارویی با مشکلات، عامل مهمی در سلامتی و بهداشت روانی و جسمی فرد است (پاول و انرایت[4]، 1377) و تردیدی نیست که مقابلۀ طولانی مدت با بیماری اعتیاد شوهر و فشار روانی بسیار زیادی که این مشکل بر همسران افراد معتاد وارد می‌کند می‌تواند بر ویژگی‌های شخصیتی و روان‌شناختی این گروه تأثیر‌گذار باشد. علاوه براین، طبق نظریة آسیب‌پذیری و فشار[5]، زنان در مقایسه با مردان، فشار روانی بیش‌تری را تجربه می‌کنند و این موضوع به نقش‌های جنسیّتی[6] زنان در خانواده به عنوان منشأ این تفاوت اشاره دارد. زنان و مردان، رفتارها و نگرش‌های خود را در چارچوب نقش‌های جنسیّتی شکل می‌دهند و این  نقش‌ها، به خصوص برای دختران از سنین پایین شکل می‌گیرد و آن‌ها به‌طور غیر فعال برای سرنوشت جنسیّتی خود برنامه‌ریزی می‌شوند (خمسه، 1383). کلیشه‌های جنسیّتی[7]، مجموعه‌ای از باورهای مشترک فرهنگی دربارۀ صفات شخصیتی و سایر ویژگی‌های مردان و زنان است و تشکیل این کلیشه‌ها بازتاب طبیعی کاربرد طرحواره‌های جنسیّتی[8] است. بم[9]، بنیان‌گذار نظریۀ نقش‌های جنسیّتی[10]، معتقد است که افراد تا حدی طرحواره‌های جنسیّتی مختلف دارند و این تفاوت محتوی، شاید نتیجۀ انواع اطلاعاتی است که فرد در خانواده و فرهنگ و جامعه در رابطه با جنسیّت در سراسر دوران زندگی خود با آن مواجه شده است و در واقع طرحواره‌های نقش جنسیّتی، مجموعه‌ای از تداعی‌های مرتبط با جنسیّت است که زمینۀ اصلی پردازش اطلاعات را براساس جنسیّت نشان می‌دهد (بم، 1983). پژوهش‌ها نشان می‌دهد که کلیشه‌های جنسیّتی درباره مردانگی و زنانگی از سال 1972 تغییر زیادی نکرده است و نقش‌های جنسیّتی زنان اغلب آن‌ها را متعهد می‌کند تا مراقبت جسمانی و عاطفی نسبت به اعضای خانواده فراهم کنند (برانون[11]، 2007). نتیجۀ پژوهش‌ها نشان داده‌اند که ترکیب قدرت و کنترل کم‌تر و فشارهای ناشی از نقش‌های زنانه متعدد، آسیب‌پذیری روانی را افزایش می‌دهد (هاید[12]، 2000). همچنین بین مراقبت از نزدیکان و ارزش‌گذاری کم‌تر اجتماعی و فقدان منابع حمایتی ارتباط وجود دارد و همۀ این عوامل در آسیب‌پذیری روان‌شناختی در زنان نقش دارد (کوهن[13]، 2000).

اما درمان‌گران و مشاورانی که به درمان معتادان مشغول بودند، متوجه حالت‌ها و رفتارهای غیرمعمولی در همسران افراد وابسته به مواد شدند که با رفتارهایی که زنان در قالب نقش‌های زنانه خود انجام می‌دهند متفاوت به نظر می‌رسد و تحت عنوان هم وابستگی[14] از آن یاد می‌شود و می‌توان آن را در قالب رویکرد سیستمی[15] کافمن[16] به خانواده تبیین کرد. کافمن (1995) معتقد است که با افزوده شدن مصرف مواد به سیستم خانواده، اعضای خانواده به خصوص همسران معتادان با تغییراتی که در نقش‌ها، وظایف و عملکرد شان پدید می‌آید، خود را سازش می‌دهند و خواسته یا ناخواسته سعی می‌‌کنند تا در نقش‌ها، مسئولیت‌ها و ارتباطات خود تعادلی جدید به وجود آورند. همسران افراد وابسته به مواد، بدون توجه به سلامتی و نیازهای اساسی خود به طور مسئولانه‌ای، که نوعی فداکاری به نظر می‌آید، به شدت مشغول کنترل رفتار فرد معتاد و مراقبت از او می‌شوند و برای او ترحم و دلسوزی می‌کنند (معصومیان شرقی، 1388؛ ملودی بیتی، 1388). در پژوهش‌های منتشره در ایالات متحده امریکا تأکید بر این است که در خانواده‌های افراد معتاد اغلب نوعی دگرگونی نقش‌ها و سلسله مراتب سنّتی مشاهده می‌شود (چیریلو، برین و کامباژوار [17]، 1378 و والر و ماهونی[18]، 1999) و طی این تغییرات همسران افراد معتاد تلاش غیر معمولی را در جهت کنترل بیماری اعتیاد همسر و مدیریت شرایط نابسامان به عمل می‌آورند، اما از آنجا که این تلاش عموماً با ناکامی مواجه می‌شود، زوج غیر سوءمصرف کننده، ممکن است تمایلش را برای درگیرشدن با حل مسائل از دست بدهد و تسلیم شود، زیرا پیش‌بینی می‌کند که نتیجه، منفی خواهد بود و وقتی این الگو ادامه پیدا می‌کند، موضوعات مهم حل نشده باقی می‌ماند، زیرا اجتناب آسان‌تر است (گل‌پرور، 1379؛ آبرامسون[19] و سلیگمن، ١٩9٩؛ خمسه 1383) و تداوم این روند می‌تواند همسر یک فرد معتاد را به سمت درماندگی آموخته‌شده[20] سوق دهد. درماندگی آموخته‌شده در مفهوم کلی به معنای درک کنترل‌ناپذیر بودن رویدادها است (سلیگمن[21]، 1976). طبق نظریۀ درماندگی آموخته‌شده، زمانی که فرد در موقعیت‌های ناکامی متعدد قرار گیرد و احساس ناتوانی کنترل بر شرایط را تجربه کند، در موقعیت‌های بعدی نیز با وجود امکان موفقیت، پیشاپیش شکست را می‌پذیرد. وینر[22] (1986) و سلیگمن (1996) در تکمیل نظریۀ درماندگی، به سبک‌های اسنادی[23] افراد تأکید کرده‌اند، به این ترتیب که شیوۀ اسنادی افراد برای نتایج اعمال خود به صورت منفی و بدبینانه می‌تواند به درماندگی آموخته‌شده منجر شود. افراد با دلایل عملکرد درونی - پایدار و کلی برای شکست‌های خود نشانه‌های درماندگی آموخته‌شده را بروز می‌دهند. تحقیقات نشان داده‌اند بسیاری از قربانیانی که به مدت طولانی تحت آزار و ستم اطرافیان خود قرار گرفتند باز هم در آن رابطه باقی می‌مانند، چرا که دچار درماندگی آموخته‌شده هستند (سلیگمن، استین، پارک و پیترسون[24]، 2005). طبق بررسی‌های کوهن (2000)، همسران درمانده، دربارۀ مسائلی همچون رفتارها و عکس العمل‌ها، شیوة پرداختن به بحث‌ها، حل مشکل و ارسال پیام، با زوج‌های غیر درمانده متفاوت بوده و عکس‌العمل‌های آن‌ها بیش‌تر جنبة منفی دارد. هم چنین زوج‌های درمانده، در روابط خود نسبت به گروه غیر درمانده، بیش‌تر به شکایت متوسل می‌شوند (برنشتاین و برنشتاین[25] ،1377). قوانلو (1383) چنین بیان می‌کند که اعتیاد مردان، موجب دلسردی زنان در زندگی شده و به دنبال آن ناسازگاری زوج تشدید می‌شود. نتایج پژوهش منشئی، سموعی و ولیانی (1382) در خانواده‌های معتادان نیز نشان دهندۀ ناکارآمدی و وجود مشکل در عملکرد خانواده است.

زمانی که تلاش‌ها برای به دست‌آوردن کنترل موفقیت‌آمیز نباشد، به نوعی کاهش در فعالیت منجر می‌‌شود؛ یعنی نوعی فقدان ظاهری انگیزش و بی میلی پایدار (احسانی پیله رود، 1385) که این بی انگیزگی ممکن است خود را در قالب کاهش ویژگی‌های مثبت روان‌شناختی  آشکار کند که موجبات تطابق هر چه بیش‌تر آدمی با نیازها و تهدید‌های زندگی را سبب می‌‌شوند(عطاری، نیسی، یوسفی و نبوی، 1383‌؛ شریفی، عریضی و نامداری، 1384؛ آزموده، شهیدی و دانش، 1386؛ نوید، 1387). از میان این ویژ گی‌ها، می‌توان به سرسختی روان‌شناختی[26] و تاب‌آوری[27] اشاره کرد که هم پوشانی زیادی دارند و هر دو بر واکنش افراد به موقعیت‌های فشارزا تأثیر می‌گذارند و در برگیرندۀ مؤلّفه‌هایی برای مقابله سازگارانه با عوامل فشار‌زا و تعبیر آن‌ها به عنوان چالش‌هایی در جهت تغییر هستند (ویسی، عاطف وحید و رضایی، 1389؛ خزائلی پارسا، 1386؛ کینگ[28]،2010؛ جوزف، ویلیامز و یول[29]، 2009؛ تایلر[30]،2008). سرسختی روان‌شناختی در ادبیات مربوط به استرس و کنار آمدن با آن برای توضیح تفاوت‌های فردی در تاب‌آوری در مقابل استرس ظاهر شد. کنار آمدن موفقیت‌آمیز با عوامل استرس‌زا و موقعیت‌های دشوار تاب‌آوری نامیده می‌شود (مک کوبین[31] و مک کوبین، 1996؛ مدی و خوشابا[32]، 2009؛ آلن بای و فینک[33]،2010؛ پاتون و جان استون[34]،2011؛)و باعث پیشرفت و مقاومت در شرایط دشوار می‌‌شود (ریچاردسون[35]، 2008). افراد تاب‌آور قدرت پذیرش واقعیت را دارند و بر این باور هستند که زندگی با‌معناتر از آن است که بخواهند در مقابل مشکلات تسلیم شوند (بشارت، 1389؛ کوتو[36]، 2002؛ کانر و دیویدسون[37]،2008؛ اٌرورکه[38]،2011؛ بارنز و آنستی[39]،2012؛). برخی از پژوهش‌ها، بین تاب‌آوری و سرسختی با اضطراب و افسردگی رابطۀ منفی معناداری نشان داده‌اند و گویای آن هستند که افراد تاب‌آور می‌توانند بر انواع اثرات ناگوار چیره شوند (انزلیچت، ارنسون، گود و مک کی[40]، 2006) و رضایت از زندگی بیش‌تری را تجربه کنند (سامانی، جوکار و صحراگرد، 1386). هم چنین مطالعات نشان داده‌اند که در نتیجة فرآیند تاب‌آوری، اثرات ناگوار شرایط استرس‌زا، اصلاح یا تعدیل می‌شوند یا حتی ناپدید می‌شوند (توگاد و فردریکسون[41]، 2007 ؛ انزلیچت و همکاران، 2006.مدی وکوباسا[42](2009)، سرسختی را برای توصیف افرادی به کار برده‌اند که به‌رغم پشت سر گذاشتن حوادث استرس‌آمیز زندگی، تسلیم عوارض منفی آن نمی‌شوند. سرسختی به افراد کمک می‌کند در رویارویی با تغییرات تنش‌زا، دشواری‌ها را به فرصت‌هایی پر منفعت تبدیل کنند. پژوهش‌های متعددی نشان داده‌اند که سرسختی روان‌شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی، رابطة بین تنش و بیماری را تعدیل می‌کند، یعنی در رویارویی با حوادث تنش‌زای زندگی به عنوان منبع مقاومت و سپر محافظ عمل می‌کند (کوباسا، 1979).

با توجه به اهمیت نقش زن در خانواده و تأثیر چشمگیر سبک مقابله او با مشکلات و ویژگی‌های روان‌شناختی او بر فضای روانی حاکم به خصوص در خانواده معتادان و از طرف دیگر با توجه به اهمیت متغیرهای مورد بررسی در این پژوهش در شیوۀ مقابله همسران افراد معتاد با بیماری شوهرانشان، این پژوهش سعی دارد به این سؤال پاسخ دهد که آیا بین متغیرهای نقش‌های جنسیّتی، هم‌وابستگی، سرسختی، تاب‌آوری و درماندگی آموخته‌شده در همسران افراد معتاد رابطۀ علی وجود دارد؟ شایان ذکر است با توجه به روش آماری مورد استفاده و تعدد فرضیه‌های پژوهشی پیرامون پیش‌بینی چگونگی روابط علی میان متغیرهای مورد بررسی، به جای بیان تفصیلی، فرضیات پژوهش در قالب یک مدل فرضی در نمودار 1 ترسیم شد.

روش پژوهش

پژوهش حاضر، مطالعه‌ای توصیفی - همبستگی[43] بود. جامعۀ آماری این پژوهش، کلیۀ همسران افراد معتاد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد در سطح شهر اصفهان بود که در مدت 80 روز نمونه‌گیری 120نفر از آن‌ها به شیوۀ در دسترس انتخاب و حاضر به همکاری شدند. از آزمودنی‌ها خواسته شد علاوه بر پرسشنامۀ ویژگی‌های جمعیت شناختی، به پنج پرسشنامه: نقش جنسی بم (BSRI)، سرسختی روان‌شناختی (HI)، تاب‌آوری کانر و دیویدسون (CD-RISC)، هم‌وابستگی (CODI) و سبک‌های اسنادی پاسخ دهند. برای تحلیل داده‌ها از روش تحلیل مسیر[44] و از نرم افزارهای SPSS-17 و Amos-5 استفاده شد.

ابزارهای استفاده شده عبارت هستند از:

1) پرسشنامۀنقشجنسیبم(BSRI): این پرسشنامه را بم (1983) براساس نظریۀ طرحواره‌های شناختی تدوین کرده است که 60 صفت یا ویژگی شخصیتی را شامل می‌شود. 20 ویژگی، صفات کلیشه‌ای زنانه (از قبیل عاطفی بودن، ملایم بودن، حساس بودن )، 20 ویژگی ویژگی‌های کلیشه‌ای مردانه (از قبیل جاه‌طلبی، استقلال، حسادت) و 20 ویژگی، ویژگی‌های خنثی هستند (از قبیل شاد بودن، صادق بودن و...). این پرسشنامه ارزیابی مستقلی از مردانگی، زنانگی، دوجنسیّتی بودن و نامتمایز بودن از لحاظ جنسیّتی ر‌ا براساس خودسنجی به عمل می‌آورد. پاسخ‌ها براساس یک مقیاس 7 درجه‌ای است که نشان می‌دهد که هر یک از 60 ویژگی تا چه حد دربارۀ آزمودنی‌ها صادق است. میانۀ نمرات در این پرسشنامه 9/4 گزارش شده است. ضریب آلفای کرونباخ برای این پرسشنامه از 80/0 – 86/0 و ضریب پایایی بازآزمایی آن پس از چهار هفته 82/0 گزارش شده است. روایی و پایایی 89/0 – 75/0 را اوزکان و لاژونن[45] (2005) و ضریب آلفای کرونباخ 83/0 را ابوالقاسمی و همکاران (1387) گزارش کردند. مطالعات روان‌سنجی در ایران دربارۀ این پرسشنامه حاکی از ثبات درونی (آلفای کرونباخ 67/. برای زنان و 75/. برای مردان) است و اعتبار همزمان آزمون نیز برای زنان 75/. و برای مردان 90/. گزارش شده است (خمسه، 1383). در پژوهش حاضر، با روش آلفای کرونباخ پایایی زیر مقیاس زنانگی، 64/0 و پایایی زیرمقیاس مردانگی، 83/0 محاسبه شد.

2) پرسشنامۀ سرسختی روان‌شناختی (HI): پرسشنامه سرسختی اهواز یک مقیاس خود گزارشی مداد کاغذی 27 ماده‌ای است. احراز نمرۀ بیش‌تر در این پرسشنامه، نشان دهندۀ سرسختی روان‌شناختی زیاد در فرد است. در پژوهش کیامرثی (1376) ضرایب آلفای کرونباخ برای کل آزمودنی‌ها برابر با 76/.، برای آزمودنی‌های مذکر برابر با 76/0 و برای آزمودنی‌های مؤنث برابر با  74/. است. در پژوهش شاکری نیا (1388)  نیز آلفای کرونباخ به دست آمده 89/. بود. پایایی این پرسشنامه در پژوهش حاضر به روش آلفای کرونباخ، 89/0 محاسبه شد.

3) مقیاس تاب‌آوری کانر و دیویدسون (CD-RISC): کانر و دیویدسون (2003) این پرسشنامه را، که 25 گویه پنج گزینه‌ای دارد، با بازبینی منابع پژوهشی 1991 تا 1997 تهیه کردند. پایایی نسخۀ فارسی این مقیاس با روش آلفای کرونباخ 89/. گزارش شده است (محمدی، 2006). برای تعیین روایی این مقیاس، نخست همبستگی هر نمره با نمره کل، ضریب‌های 41/. تا 46/. را نشان داد. سپس گویه‌های مقیاس به روش مؤلّفه‌های اصلی مورد تحلیل عاملی قرار گرفتند. برای تعیین پایایی مقیاس تاب‌آوری کانر و دیویدسون از روش آلفای کرونباخ بهره گرفته شد و ضریب پایایی 89/. به دست آمد (محمدی، 2006). پایایی این پرسشنامه در پژوهش حاضر به روش آلفای کرونباخ، 87/0 محاسبه شد.

4) پرسشنامۀ هم‌وابستگی (CODI): یک ابزار 29 ماده‌ای است که هدف از طراحی آن مطالعه هم‌وابستگی در خانواده و دوستان افراد سوء مصرف‌کننده مواد است. این پرسشنامه 4 خرده مقیاس دارد که عبارت هستند از: نیاز به کنترل، وابستگی بین فردی، از خود بیگانگی و در هم تنیدگی. ضریب آلفای کلی 79/0 و روایی سازه خوبی برای این پرسشنامه گزارش شده است (استون برینک[46]، 1998). پایایی این پرسشنامه برای جمعیت ایرانی در پژوهش حاضر به روش آلفای کرونباخ، 77/0 محاسبه شد.

5) پرسشنامۀ سبک اسناد: پرسشنامه‌ای که در این پژوهش به عنوان پرسشنامة سبک اسناد برای اندازه‌گیری میزان درماندگی آموخته‌شده آزمودنی‌ها به کار رفت، به وسیلۀ اسلامی شهربابکی (1369) از مقیاس سبک اسناد سلیگمن (1979) اقتباس و تدوین شده است. این پرسشنامه، محتوای اسنادهای عِلّی افراد را برای پیامدهای مثبت و منفی در ابعاد درونی - بیرونی، پایدار - ناپایدار و کلی - اختصاصی متناسب با میزان اهمیتی، که افراد به آن پیامدها می‌دهند، اندازه می‌گیرد. ضریب آلفای گروه‌های فرعی آن به ترتیب زیر به دست آمده است: پیامد بد درونی 75/0، پیامد خوب درونی 74/0، پیامد بد پایدار 43/0، پیامد خوب پایدار 56/0،  پیامد بد کلی 73/0 و پیامد خوب کلی 76/0 (اسلامی شهر بابکی، 1369). پایایی این پرسشنامه در پژوهش حاضر به روش آلفای کرونباخ، 74/0 محاسبه شد.

یافته‌های پژوهش

به منظور بررسی رابطۀ علی بین متغیر‌های پژوهش، ابتدا مدلی فرضی از روابط بین متغیرها به شکلی که در نمودار 1 دیده می‌شود رسم شد.

 

 

 

 

 

                                                                             

 

 

 

 

 

 

نمودار1: مدل مفروض رابطۀ بین متغیرهای پژوهش

 

در این مدل، با توجه به همپوشی بالای مفاهیم تاب‌آوری و سرسختی روان‌شناختی، به لحاظ نظری، این دو متغیر در قالب یک متغیر مکنون تعریف شده‌اند. همچنین شایان ذکر است که رابطۀ بین متغیرهای زنانگی و مردانگی، مورد فرض این پژوهش قرار ندارد و درج پیکان دوسویه بین این دو متغیر، صرفاً به منظور رعایت استاندارد مدل‌سازی معادلات ساختاری، در مورد متغیرهای برونزا بوده و نشانۀ اثر علی بین این دو متغیر نیست. ضرایب همبستگی ساده بین متغیرهای پژوهش، در جدول 1 ارائه شده است. همان‌طور که در ذیل (جدول1) ملاحظه می‌شود، زنانگی با هیچ یک از متغیرهای مردانگی، تاب‌آوری و سرسختی، همبستگی معناداری ندارد، اما با هم وابستگی، همبستگی مثبت و با درمانگی آموخته‌شده، همبستگی منفی معناداری دارد. مردانگی با تاب‌آوری و سرسختی روان‌شناختی، همبستگی مثبت و با هم‌وابستگی و درماندگی آموخته‌شده همبستگی منفی معنادار دارد. دو متغیر تاب‌آوری و سرسختی روان‌شناختی،‌ هیچ یک با هم وابستگی، همبستگی مثبتی ندارند، اما هر دو با درماندگی آموخته‌شده همبستگی منفی معناداری دارند و بالاخره هم‌وابستگی نیز با درمانگی آموخته‌شده همبستگی منفی معنادار دارد.

جدول 1: ضرایب همبستگی ساده بین متغیرهای پژوهش

ردیف

متغیرها

1

2

3

4

5

6

1

زنانگی

-

 

 

 

 

 

2

مردانگی

11/0

-

 

 

 

 

3

تاب‌آوری

01/0-

39/0**

-

 

 

 

4

سرسختی

12/0

47/0**

49/0**

-

 

 

5

هم وابستگی

25/**

24/0-**

09/0-

03/0-

-

 

6

درماندگی/آ

25/0-**

43/0-**

35/0- **

32/0-**

22/0-*

-

**P< 01/0               * P< 05/

 

نکتۀ جالب توجه در جدول 1، هم سویی کامل روابط دو متغیر تاب‌آوری و سرسختی با سایر متغیرها است، به طوری که هم در وضعیت معناداری، هم در میزان و هم در جهت همبستگی، این همسویی کاملاً مشاهده می‌شود. برای بررسی مدل مفروض پژوهش از روش تحلیل مسیر استفاده شد که نتایج آن در جدول 2 ارائه شده است.

جدول2: اوزان رگرسیونی استاندارد مسیرهای بین متغیرهای پژوهش

مسیرها

برآورد

خطای استاندارد

مردانگی                                 تاب‌آوری/سرسختی

51/0**

06/0

مردانگی                                 هم وابستگی

40/0-**

06/0

مردانگی                                 درماندگی/آ

40/0-**

04/0

زنانگی                                   تاب‌آوری/سرسختی

03/0-

07/0

زنانگی                                   هم وابستگی

20/0*

09/0

زنانگی                                   درماندگی/آ

21/0-**

05/0

درماندگی/آ                             تاب‌آوری/سرسختی

25/0-*

11/0

درماندگی/آ                             هم وابستگی

33/0-**

14/0

تاب‌آوری/سرسختی                  تاب‌آوری

66/0**

00/0

تاب‌آوری/سرسختی                  سرسختی

74/0**

17/0

                **P< 01/0               * P< 05/

 

همان‌طور که در جدول2 ملاحظه می‌شود، اوزان رگرسیونی تمام مسیرهای مستقیم مدل مفروض پژوهش، به جز مسیر زنانگی به تاب‌آوری/سرسختی، معنادار است. بنابراین، با حذف این مسیر از مدل اولیۀ پژوهش، این مدل اصلاح شد و برازش آن در شاخص‌های مختلف برازش بررسی شد که نتایج آن در جدول3 ملاحظه‌پذیر است.

 

جدول3: وضعیت شاخص‌های برازش برای مدل اصلاح شدۀ پژوهش

شاخص‌های برازش

مقدار آماره

 

سطح قابل قبول وضعیت مدل پروژه

 

CMIN

25/7 *

مقدار کای اسکوئر جدول عدم برازش

NFI

94/0

0 (عدم برازش) تا 1 (برازش کامل) برازش مطلوب

TLI

92/0

0 (عدم برازش) تا 1 (برازش کامل) برازش مطلوب

CFI

98/0

0 (عدم برازش) تا 1 (برازش کامل) برازش مطلوب

RMSEA

06/0

کوچک‌تر از 05/0 تا 08/0 برازش مطلوب

* P = 12/0

 

همان‌طور که در جدول3 ملاحظه می‌شود، فقدان معناداری آمارۀ خی دو، مقادیر بالاتر از 90/0 برای شاخص نرم شدۀ برازندگی (NFI)، شاخص تاکر- لویز(TLI)، شاخص برازندگی تطبیقی (CFI) و مقدار کم‌تر از 08/0 برای شاخص ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد (RMSEA)، نشانۀ برازش مطلوب مدل اصلاح شده است. بنابراین، اثرات غیرمستقیم بین متغیرهای به کار رفته در مدل نیز تأیید می‌‌شود. در جدول4، میزان اثرات غیرمستقیم استاندارد مربوط به مسیرهای غیرمستقیم مدل، و در نمودار2، مدل اصلاح شدۀ پژوهش به همراه ضرایب مسیر ارائه شده است.

 

جدول4: اثرات غیرمستقیم استاندارد مربوط به مدل اصلاح شده

مسیرها

برآورد

مردانگی                   تاب.آ                           (از طریق تاب.آ/سرسختی)

10/0

مردانگی                   سرسختی                       (از طریق تاب.آ/سرسختی)

45/0

مردانگی                   هم‌وابستگی                    (درماندگی.آ)

13/0

مردانگی                   تاب.آ                           (از طریق درماندگی.آ و تاب.آ/سرسختی)

06/0

مردانگی                   سرسختی                       (از طریق درماندگی.آ و تاب.آ/سرسختی)

07/0

زنانگی                     هم‌وابستگی                   (از طریق درماندگی.آ)

07/0

زنانگی                     تاب.آ                           (از طریق درماندگی.آ و تاب.آ/سرسختی)

03/0

زنانگی                     سرسختی                       (از طریق درماندگی.آو تاب.آ/سرسختی)

03/0

درماندگی.آ              تاب.آ                           (از طریق تاب.آ/سرسختی)

17/0-

درماندگی.آ               سرسختی                      (از طریق تاب.آ/سرسختی)

19/0-

 

همان‌طور که در نمودار2 ملاحظه می‌شود، مردانگی اثر مستقیم مثبتی بر تاب‌آوری/ سرسختی به عنوان یک متغیر مکنون دارد. با بررسی اثرات غیرمستقیم که نتایج آن در جدول 4 ارائه شده است، ملاحظه می‌شود که میزان تأثیر مردانگی بر متغیر سرسختی، بسیار بیش‌تر از متغیر تاب‌آوری است. همچنین مردانگی بر هر دو متغیر هم‌وابستگی و درماندگی آموخته‌شده، اثرات مستقیم منفی داشته است، که نشان می‌دهد میزان بالای مردانگی می‌تواند با میزان پایین این دو متغیر همراه باشد و بالعکس. زنانگی بر متغیر هم‌وابستگی اثر مستقیم مثبت و بر متغیر درماندگی آموخته‌شده، اثر مستقیم منفی داشته است. این به این معنی است که درجات بالای زنانگی با درجات پایینی از درمانگی آموخته‌شده و درجات بالایی از هم‌وابستگی همراه خواهد بود. البته، تأثیر مستقیم منفی زنانگی بر درماندگی آموخته‌شده، تقریباً یک دوم اثر مستقیم منفی مردانگی بر این متغیر است. درماندگی آموخته‌شده نیز اثر مستقیم منفی بر هم‌وابستگی و متغیر مکنون تاب‌آوری/ سرسختی دارد و میزان اثر غیر مستقیم آن بر هریک از متغیرهای تاب‌آوری و سرسختی نیز تقریباً به یک میزان است. به عبارت دیگر می‌توان گفت که هنگامی که درماندگی آموخته‌شده در سطوح بالایی باشد، هم وابستگی، تاب‌آوری و سرسختی، در سطوح پایینی خواهند بود و بالعکس.

 

 

 

                                                  51/0                                                 66/0

                               40/0-                                      

                                                                    25/0-                     74/0                 

                                                                                                                

                                     21/0-             20/0                    40/0-                

 

33/0-

 

نمودار2: مدل اصلاح شدۀ رابطۀ بین متغیرهای پژوهش

 

همچنین این مدل نشان می‌دهد که زنانگی علاوه بر اینکه خود مستقیماً بر افزایش سطح هم‌وابستگی تأثیر دارد، می‌تواند با میانجی‌گری متغیر درماندگی آموخته‌شده نیز بر افزایش سطح هم وابستگی، تأثیر گذار باشد. اما این تفسیر را نمی‌توان دربارۀ اثر غیر مستقیم مردانگی بر هم‌وابستگی داشت،‌ زیرا اثرات مستقیم مردانگی با هر دو متغیر هم‌وابستگی و درماندگی آموخته‌شده، منفی می‌باشد. آخرین نکتۀ شایان ذکر دربارۀ مدل نیز، ارتباط غیرمستقیم مردانگی و زنانگی با متغیرهای تاب‌آوری و سرسختی از طریق متغیر درماندگی آموخته‌شده و متغیر مکنون تاب‌آوری/ سرسختی است. همان طور که در جدول4 ملاحظه می‌شود میزان این اثر غیرمستقیم به‌ویژه برای زنانگی، بسیار ناچیز و نزدیک به صفر است، بنابراین، نمی‌توان این دو اثر غیرمستقیم را چندان با اهمیت در نظر گرفت.


بحث و نتیجه‌گیری

در سال‌های اخیر، بسیاری از حوزه‌های مختلف روان‌شناسی، هدف غایی خود را شناسایی سازه‌ها و شیوه‌هایی قرار داده‌اند که موجبات بهزیستی، شادکامی و سازگاری هرچه بیش‌تر انسان را فراهم می‌کنند. در راستای این هدف پژوهش حاضر به بررسی مدلی از رابطۀ علی میان سازه‌هایی اقدام کرده است که به نظر می‌رسد با تطابق هر چه بیش‌تر افراد با نیازها و تهدید‌های زندگی رابطۀ تنگاتنگی دارند. در این قسمت نتایج به دست آمده  از پژوهش حاضر تفسیر و تبیین خواهد شد.

یکی از نتایجی که مدل مورد بررسی در مطالعۀ حاضر بیان می‌کند این است که مردانگی می‌تواند تأثیرات معناداری در ارتقاء سطح سرسختی روان‌شناختی و تاب‌آوری داشته باشد، ولی زنانگی نمی‌تواند چنین تأثیراتی داشته باشد. این نتیجه با نتایج آزموده و همکاران (1386) همخوانی دارد که عنوان کردند بین زنان و مردان از نظر سرسختی روان‌شناختی، تفاوت معناداری وجود دارد. سرسختی و تاب‌آوری از منابع درون فردی هستند که می‌توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را کم رنگ تر جلوه دهند (ویسی، عاطف وحید و رضایی، 1389؛ جوزف، ویلیامز و یول، 2009). پس از طرح مفهوم سرسختی روان‌شناختی توسط کوباسا (1979)، پژوهشگران به صورت گسترده‌ای آن را مطالعه کردند (عطاری، نیسی، یوسفی و نبوی، 1383 ؛ شریفی، عریضی و نامداری، 1384؛ نوید، 1387). ویسی و همکاران (1389) نشان دادند که در شرایط پراسترس کسانی که سرسختی بالاتری دارند، سازگاری بیش‌تری دارند تا کسانی که سرسختی پایین تری دارند. مدی و خوشابا (2009) در مطالعۀ خود به این نتیجه رسیدند که افراد برای مقابله مؤثر با رویدادها، علاوه بر مهارت‌های حل مسئله، می‌بایست رفتارهای سخت‌رویانه را در خود پرورش دهد. پاتون و جان استون (2011) طی پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که افراد تاب‌آور بدون اینکه سلامت روانشان کاهش یابد و دچار بیماری روانی شوند، رویدادهای فشار زا را پشت سر می‌گذارد. همچنین به نظر می‌رسد در بعضی موارد با وجود تجارب سخت خود پیشرفت نیز کرده و کامیاب شده‌اند. آلن بای و فینک (2010) در نتایج بررسی‌های خود نشان دادند که بین دیدگاه مثبت به خود و آینده، با تاب‌آوری رابطۀ معنا‌داری وجود دارد. خزائلی پارسا (1386) معتقد است که افراد تاب‌آور از احساس اعتماد به نفس و کارآمدی بهره‌مند هستند که به آن‌ها اجازه می‌دهد با موفقیت چالش‌های زندگی را پشت سر بگذارند. سامانی و همکارانش (1386) بین تاب‌آوری و رضایت‌مندی از زندگی ارتباط مستقیم و معنادار گزارش کردند. کانر و دیویدسون (2008)، بشارت (1389)، نوید (1387)، بارنز و آنستی (2012) و اٌرورکه (2011) در مطالعات خود به این نتیجه رسیدند که ویژگی‌های افراد تاب‌آور از جمله مشارکت در رفتارهای ارتقاء سلامتی، لذت بردن از چالش، تفسیر مثبت هیجانات منفی و استفاده از راهبردهای انطباقی متناسب با موقعیت و سازگاری افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

هم چنین نتاج مطالعۀ حاضر نشان می‌دهد که مردانگی تأثیری معکوس و زنانگی تأثیری مستقیم بر هم‌وابستگی دارد؛ یعنی اگر مردانگی بالا باشد میزان هم‌وابستگی پایین است، اما زنانگی دقیقاً در نقطۀ مقابل قرار دارد؛ یعنی هرچه که زنانگی بالاتر باشد، میزان هم‌وابستگی بالاتر است. پژوهش‌های چیریلو و همکاران (1378)، والر و ماهونی (1999)، معصومیان شرقی (1388) و ملودی بیتی (1388) نمونه‌ای از مطالعات اندکی هستند که چگونگی ایجاد وابستگی در خانواده‌ها و همسران افراد معتاد را بررسی کرده‌اند و تحقیقات آن‌ها تأیید می‌کنند که نقش‌های زنانه باعث هم‌وابستگی بیش‌تر می‌‌شود (ملودی بیتی، 1388 و معصومیان شرقی، 1388).

نتایج مطالعۀ حاضر، همسو با تحقیقاتی که دربارۀ درماندگی آموخته‌شده طی سطور فوق به آن‌ها اشاره شد، نشان داد که اگر درماندگی آموخته‌شده بالا باشد، افراد، به جای ویژگی‌های سرسختی، تاب‌آوری و هم وابستگی، حالتی از اجتناب از مسئله و انفعال و سکون محض را در پیش می‌گیرند. اما نتیجۀ جدیدی که از این مطالعه حاصل شد این بود که هم مردانگی و هم زنانگی تأثیر معکوسی روی این متغیر دارند. یعنی هم مردانگی بالا و هم زنانگی بالا می‌تواند با درماندگی آموخته‌شدۀ پایین همراه باشد. نکتۀ کلیدی در تفسیر این یافته این جاست که افراد دارای سطح درماندگی آموخته‌شدۀ یکسان یا مشابه، بنابر ویژگی‌های جنسیّتی که در آن‌ها برتری دارد، رفتارهای متفاوتی را در یک زمینه مشابه از خود نشان می‌دهند. به این ترتیب که افراد دارای سطوح پایین درماندگی آموخته‌شده که در آن‌ها رگۀ شخصیتی زنانه غلبه دارد، برای حل استرس‌ها و ناراحتی‌های خود به رفتار هم‌وابستگی رو می‌آورند؛ در حالی که افراد دارای سطوح پایین درماندگی آموخته‌شده که در آن‌ها رگۀ شخصیتی مردانه غلبه دارد، در مقابل استرس‌ها و ناراحتی‌ها تاب‌آوری و سرسختی روان‌شناختی از خود بروز می‌دهند. با مرور مطالب موجود دربارۀ تأثیر نقش‌های جنسیّتی مشخص می‌شود که در اکثر دیدگاه‌های نظری بر تفاوت‌های جنسیّتی دربارۀ آسیب‌پذیری روان‌شناختی تأکید شده است. برای مثال در نظریة روانکاوی به عنوان اثرگذارترین نظریۀ روان‌شناختی، به سبک‌های شخصیتی نافعالی، وابستگی و پرخاشگری درون‌سازی شده به عنوان ویژگی‌های شخصیتی زنانه اشاره شده که پیامد آن اختلال‌های روان‌شناختی است (کوهن، ٢٠٠٠). هم چنین در نظریة شناختی به سبک‌های اسنادی منفی و رابطة آن با درماندگی آموخته‌شده تأکید شده است. این نظریه بر جامعه‌پذیری نقش‌هایی جنسیّتی و تأثیر آن در درماندگی آموخته‌شده زنان اهمیت می‌دهد. برحسب این نظریه آموزش و تربیت زنان به گونه‌ای است که بیش‌تر با نقش‌های نافعال و درماندگی همانند‌سازی می‌کنند. زنان، سبک‌های شناختی منفی‌تری دارند و علت رویدادهای منفی زندگی را بیش‌تر به عوامل پایدار کلی و درونی خود نسبت می‌دهند. این نوع اسنادهای منفی زنان را نسبت به احساس درماندگی در مواجهه با رویدادهای ناخوشایند زندگی آسیب پذیرتر می‌کند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که بین سبک‌های اسنادی مردانه با درماندگی رابطة منفی وجود دارد و در دختران اندیشناکی و اشتغال‌های ذهنی منفی با علائم بیش‌تر درماندگی همراه است (آبرامسون و سلیگمن، ١٩9٩). نتایج پژوهش خمسه (1383) نشان داد که از میزان درماندگی آموخته‌شده در زنان با طرحواره‌های نقش جنسی مردانه، کاسته شده است، در حالی که این موضوع درخصوص طرحواره‌های نقش جنسی زنانه تفاوت معنا‌داری نشان نمی‌دهد.

دربارۀ رابطۀ تاب‌آوری و سرسختی با درماندگی آموخته‌شده نتایج بسیاری از تحقیقات نشان داده که تاب‌آوری از جمله عوامل تأثیر‌گذار بر اسنادهای خوش‌بینانه فرد است. تایلر، کیمنی، رید، باور و گرون والد[47] (2008) معتقد است اگر ادراکات انسان با یک مفهوم مثبت از خود و کنترل شخصی و اسنادهای خوش بینانه، حتی کاذب دربارۀ آینده همراه شود، نه تنها در حل مشکلات روزانه، بلکه در کنار آمدن با حوادث بسیار استرس‌زا و تهدید‌زای زندگی، به افراد کمک می‌کند. در تفسیر این یافته می‌توان چنین گفت که افراد تاب‌آور قدرت پذیرش واقعیت را دارند و بر این باور هستند که زندگی با معناتر از آن است که بخواهند در مقابل مشکلات تسلیم شوند و برعکس، افراد با تاب‌آوری پایین، تغییر در زندگی را در مقایسه با افراد دارای تاب‌آوری بالا، منفی و کنترل‌ناپذیر ارزیابی می‌کنند. هم چنین افراد دارای تاب‌آوری پایین‌، سبک اسنادی ناسالمی دارند (مثلاً اسنادهای کلی و درونی برای وقایع منفی و خارجی و اسنادهای خاص برای وقایع مثبت)، ولی افراد با تاب‌آوری بالا عملکردی متفاوت دارند. هم چنین به باور کینگ (2010) افراد سرسخت  به دلیل بهره‌مندی از سبک تبیینی خوش‌بینانه، احساس توانمندی در رویارویی با مشکلات، برخورد مسئله‌مدارانه با مشکلات، انتظارات مثبت دربارۀ پیامدها و باور به وابستگی پیامد به عمل، می‌توانند سازگاری خود را در رویدادهای پیش‌بینی نشده و ناگوار حفظ کنند. هم چنین، افراد سرسخت به رویارویی موفق و کارآمد در برابر استرس‌ها با وجود بروز پیشامدهای ناگوار امیدوار هستند، از توانایی یافتن معنی در تجارب آشفته ساز بهره‌مند هستند و به نقش خود به عنوان فرد ارزنده و با اهمیت باور دارند.

به طور کلی می‌توان گفت درماندگی آموخته‌شده به یک حالت انفعال و سکون و عدم واکنش در حل مسائل اشاره دارد و هم‌وابستگی نیز یک راه حل ناسالم برای مواجهه با اعتیاد همسر است؛ در مقابل، سرسختی و تاب‌آوری، رویکردهای سالم‌تری برای مقابله با این استرس هستند. از طرف دیگر به نظر می‌رسد زنانی که شکل‌گیری جنسیّتی آن‌ها مبتنی بر کلیشه‌های مردانه نیز هست، در مقابله با بیماری اعتیاد همسرانشان، از لحاظ سلامت روانی کم‌تر در معرض آسیب‌پذیری قرار دارند.  نکتۀ مهمی که باید به آن توجه کرد این است که  نقش‌های زنانه به خودی خود، مسئله‌ساز نیست، بلکه فشار درون‌سازی شده یا فشارهای بیرونی بر این نقش‌هاست که اهمیت دارد. هنگامی که ضرورت‌ها و نیازمندی‌های خانواده توسط زن و مرد و اعضای خانواده به طور کلی‌ درک می‌شود و زنان در ایفای نقش‌های مراقبتی خود فشار روانی را تجربه نمی‌کنند، خطر درماندگی کاهش می‌یابد. به عبارت دیگر اگر نقش‌های زنان در خانواده مورد پذیرش درونی خود زنان واقع شود و در خانواده و جامعه نیز ارزش‌گذاری مثبت نسبت به نقش‌های مراقبت کنندگی آن‌ها انجام شود، پذیرش و شاید تلاش در جهت تغییر شرایط نامساعدی که ممکن است در هر خانواده‌ای رخ دهد، در آن‌ها افزایش می‌یابد. به عبارت دیگر، وجود صفات و ویژگی‌های شخصیتی صرفاً زنانه نیست که منجر به آسیب‌پذیری می‌شود، بلکه فقدان ویژگی‌ها و صفات مردانه از قبیل جرأت‌ورزی، استقلال، نقش‌های فعال اجتماعی و احترام به خویش است که احتمال درماندگی، نومیدی و فقدان قدرت را افزایش می‌دهد. ویژگی‌ها و صفات کلیشه‌ای مردانه به نظر می‌رسد که با اعتماد به نفس و اتکا به خویش بیش‌تر همراه است و به زنان اجازه می‌دهد تا گرایش‌های مغایر با کلیشه‌های سنتی زنانه را نیز از خود نشان دهند. نکتۀ آخر اینکه سازگاری با موقعیت‌های دشوار با ویژگی‌های توانمندساز درونی یا منابع درونی قدرت، ارتباط دارد و بهره‌مندی از این منابع درونی، توانایی فرد را، با وجود شرایط ناگوار و پیشامدهای منفی، برای رشد سازگارانه خود افزایش می‌دهد.

مهم‌ترین پیشنهادات کاربردی با توجه به نتایج به دست آمده از پژوهش حاضر به شرح زیر است:

1) مشاوران و درمانگران حوزۀ اعتیاد باید بیش از پیش به نقش همسران افراد معتاد در روند بهبود این بیماران و جلوگیری از لغزش‌ها و عود‌های مکرر آن‌ها توجه داشته باشند.

2) خود همسران افراد معتاد، به عنوان آسیب پذیرترین افراد از اعتیاد شوهر، نیازمند دریافت خدمات مشاوره‌ای و حتی درمانی برای ارتقای ویژگی‌های روان‌شناختی مؤثر در مقابلۀ کارآمد با مشکلات ناشی از بیماری اعتیاد همسرانشان هستند و آموزش راهکارهای لازم به این گروه برای جلوگیری از آسیب بیش از حد، در اثر مواجهه با معضلات ناگریز زندگی با یک فرد معتاد، موضوعی است که نباید از نظر دور بماند.

3) با توجه به نقش مؤثر همسران افراد معتاد در حفظ سلامت خانواده و فرزندان و با توجه به نگرانی‌های بسیار زیاد همسران افراد معتاد دربارۀ تهدید فرزندانشان توسط معضل اعتیاد پدر، آموزش راهکارهایی برای چگونگی رفتار با فرزندان و حتی در صورت لزوم برگزاری جلسات مشاوره برای این فرزندان می‌تواند بسیار مفید باشد.

4) در کل به نظر می‌رسد برای اینکه بتوان به نتایج رضایت‌بخش و پایداری از درمان افراد معتاد دست یافت، علاوه بر خود بیمار و درمان انفرادی او، توجه به اطرافیان و به خصوص به همسران این گروه و نیز زوج درمانی و خانواده درمانی باید بسیار بیش‌تر از گذشته توجه شود.

 



[1]. Addiction

[2]. Morais & Salgado

[3]. Jedrzejczak

[4]. Powell & Enright

[5]. Vulnerability and Stress

[6]. Gender roles

[7]. Gender stereotypes

[8]. Gender schema

[9]. Bem

[10]. Gender schema theory

[11]. Brannon

[12]. Hyde

[13]. Kohen

[14]. codependency

[15]. System approach

[16]. Kaufman

[17]. Cyrylu, Bren & Kambyazuar

[18]. Waller & Mahony

[19]. Abramson & Seligman

[20]. Learned helplessness

[21]. Seligman

[22]. Weiner

[23]. Attributional styles

[24]. Seligman, SteenT Park & Peterson

[25]. Bernstein & Bernstein

[26]. Hardiness

[27]. Resilience

[28]. King

[29]. Joseph, Williams & Yule

[30]. Taylor

[31]. Mc Cubbin

[32]. Khoshaba

[33]. Allenby & Fink

[34]. Paton & Johnston

[35]. Richardson

[36]. Coutu

[37]. Conner & Davidson

[38]. O’Rourke

[39]. Burns & Anstey

[40]. Inzlicht, Aronson, Good & McKay

[41]. Tugade & Fredrickson

[42]. Maddi & Kobasa

[43].  ِDescriptive -Correlation

[44]. Path Analysis

[45]. Ozkan & Lajunen

[46]. Stonebrink

[47]. Taylor, Kemeny, Reed, Bawer & Gruene Wald 

ابوالقاسمی، عباس.، شیبانی، حسین.، نریمانی، محمد و گنجی، مسعود (1387). بررسی ارتباط دو جنسیّتی بودن و روان نژندگرایی با کیفیت زندگی در زنان نابارور وبارور.  فصلنامهعلمی- پژوهشیمطالعاتزنان.  سال ششم، شماره‌ 2،ص 60- 47.
احسانی پیله رود، هاجر (1385). بررسیاثربخشیزوج درمانیرفتاریبرسازگاریزناشوییدرمرکزبازتوانی معتادین. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره، دانشگاه الزهرا، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی.
اسلامی شهربابکی، حیدر (1369). بررسیرابطهبینسبکتبیینوافسردگیدربیمارانافسردهیکقطبیودوقطبیومقایسهآنباافرادبهنجار.  پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی ایران.
آزموده، پیمان.، شهیدی، شهریار و دانش،عصمت (1386). رابطه بین جهت گیری مذهبی با شادکامی و سرسختی. فصلنامهروانشناسی، دوره  21، سال یازده، ش 1: 74-60.
برنشتاین، فیلیپ اچ. برنشتاین، مارسی تن (1377).شناختودرماناختلاف‌های زناشویی (زناشویی درمانی).  ترجمة حمید رضا سهرابی. تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
پاول، تی، جیف انزایت جی، ان، ال (1377). فشار روانی و اضطراب و راه‌های مقابله با آن، ترجمه علی بخشی پور رودسری و حسن صبوری مقدم. مشهد: آستان قدس رضوی.
چیریلو، ا، آر، برین، جی، کامباژوآر، مازا(1378). اعتیاد به مواد مخدر در آیینه روابط خانوادگی. ترجمه سعید پورمرادی، اصفهان: همام.
خزائلی پارسا، فاطمه (1386). تاب‌آوری،ظرفیت غلبه بر دشواری‌ها، پایداری سر سختانه وبهسازی خویشتن. مرکز مشاورۀ دانشجویی: معاونت دانشجویی و فرهنگی.
خمسه، اکرم (١٣٨٣).بررسی طرحواره‌های نقش جنسیّتی و کلیشه‌های فرهنگی دردانشجویان دختر. مطالعاتزنان، سال دوم،شماره ٦: 82-55.
سامانی، سیامک.، جوکار، بهرام و صحراگرد، نرگس (1386). تاب‌آوری، سلامت روان و رضایت از زندگی. مجلهروانپزشکیوروانشناسیبالینیایران. سال سیزدهم، شمارۀ 3: 295 – 290.
شاکری نیا، ایرج (1388). رابطه سرسختی روان شناختی و تاب‌آوری با سلامت روان در کوهنوردان پسر شهر رشت. نخستین همایش آسیب‌های پنهان. جهاد دانشگاهی استان کردستان - دانشگاه کردستان.
شریفی، خلیل.، عریضی، حمیدرضا و نامداری، کوروش (1384). بررسی رابطه بین عملکرد خانواده و سرسختی روان‌شناختی در دانش آموزان. فصلنامهدانشوررفتار،دوره 1، سال دوم، ش 10: 94-85.
عطاری، یوسفعلی.، نیسی، عبدالکاظم.، یوسفی، ناصر و نبوی، جمیله (1383). مقایسه سرسختی روا نشناختی، هیجا نخواهی و سنخ شخصیتی الف غیرسمی و سمی در بین مردان و زنان مبتلا به سرطان و افراد عادی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روان درمانی شهر اهواز. مجلهعلوم تربیتیوروان شناسیدانشگاهشهیدچمراناهواز، (1 و 2): 120-101.
قوانلو، الهام (1383).بررسیتأثیراعتیادمردانبرروابطزناشوییباهمسراندرشهرستانمشهد. پایان نامه کارشناسی مددکاری اجتماعی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
کیامرثی، آذر (1376). ساختواعتباریابیمقیاسیبرایسنجشسرسختیروانشناختیوبررسیرابطة آنباتیپشخصیتیالف،کانونبهار،عزتنفس،شکایاتجسمانیوعملکردتحصیلیدر دانشجویاندختروپسردانشگاهآزاداسلامیواحداهواز.پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز.
گلپرور، محسن (1379). پرخاشگری در معتادان و تأثیر آن بر همسران آن‌ها. مجله سراب، شمارۀ 24، ص 34-21.
معصومیان شرقی، حسام الدین (1388). هم‌وابستگی بس است. تهران: رسا.
ملودی بیتی(1388). هم وابستگی. ترجمه حسام الدین معصومیان شرقی، تهران: لیوسا.
منشئی، غلامرضا.، سموعی، راحله و ولیانی، محبوبه  (1382). نقش آموزش مهارت‌های زندگی بر پیشگیری از اعتیاد جوانان شهر اصفهان. مجموعهمقالاتاولینهمایشتبیینعلمیبزهدیدگانوراه‌های پیشگیری. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان. واحد خوراسگان.
نوید، محمد (1387) بررسیتأثیرمهارت‌های حلمسئلهبهشیوه‌های گروهیبرپرخاشگریوسرسختی 12سالهساکن درمراکزشبانه روزیبهزیستیشهرستانتهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی. دانشکده علوم تربیتی و روان‌شناسی.
ویسی، مختار.، عاطف وحید، محمدکاظم و رضایی، منصور (1389). تأثیر استرس شغلی بر خشنودی و سلامت روان: اثر تعدیل کننده سرسختی و حمایت اجتماعی. فصلنامهاندیشهورفتار، سال ششم، شمارۀ2 و 3، 78-70.
 
Abramson, L, Y, Seligman, M, P, E. (1999). “ Learnad helplessness in hamans”. cricique and reformation, Journal of abnormal psychology, 87, 49, 74.
Allenby, B., & J. Fink. (2010). “Toward inherently secure and resilient societies”. Science, 309, 1034–1036.
Bem, S.L. (1983). “Gender schema theory and its implications for child development”. Raising gender aschematic society. Signs 8: 598-616.
Besharat, M. (1389). “The relationship of emotional Insufficiency with anxiety, depression, psychological helplessness and psychological well-being”. Modernpsychologicalresearch. University of Tabriz; 3(10): 17-40(Persian).
Brannon (2007). Gender: psychological Perspectives Boston Allyn and Bacon.
Burns RA., &  Anstey JK.(2012). “The Connor-Davidson Resilience Scale (CD-RISC)”. Testing the invariance of a unidimensional resilience measure that is independent of positive and negative affect. Pers Indiv Differ.;48: 527-31.
Connor, L., & Davidson, M. (2008). “An inventory for resilience construct”. Personality and Individual Differences, 35, 41-53.
Coutu, D.L. (2002). “How resilience works”.  Harvard Business Review, 80, (May), 46-55.
Ekhtiari H, Behzadi A, Ganjahi H.( 2008). “ Functional Neuroimaging study of Brain Activation due to craving in Heroin Intravenous users”. Iranian J Psychiatr Clin Psychol; 14(3): 269-280 (Persian).
Hyde, J.S. (2000). “The psychology of women: Half Human Experiences”. New York DC. Health and company.
Inzlicht, M., Aronson, J., Good, C., & McKay, L. (2006).” A particular resiliency to threatening environments”. Journal of Experimental Social Psychology, 42, 323-336.
Jedrzejczak M,( 2005). “Family and environmental factors of drug addiction among young recruits”.Mil Med: 170(8):688-90.
Joseph, S., Williams, R., & Yule, W. (2009). “Changes in outlook following disaster”: The preliminary development of a measure to assess positive and negative responses. Journal of Traumatic Stress, 6, 271-279.
Kaufman E. (1995). “Substance Abuse and Family Terapy”. New York, Grune and Stratton.
King, Z. (2010). “Career self-management: Its nature, causes and consequences”. Journal of Vocational Behavior: 65, 112-133.
Kobasa, S. C. (1979). “Stress full life events, Personality, and inquiry Into hardiness. Journal Of Personality & Social Psychology. (37): 1-11.
Kohen, D (2000), “Women and mental health”.  London, Rutledge.
Maddi, S. R., Wadhwa, P., & Haier, R. J. (1996). “Relationship ofhardiness to alcohol and drug use in adolescents”. The AmericanJournal of Drug and Alcohol Abuse, 22 (22), 247- 257.
Maddi, S.R., Khoshaba, D. (2009). Resilience at work: How to succeed no matter what life throws at you. U.S.A: AMACOM.
McCubbin, M. A., & McCubbin, H. I. (1996). Resiliency in families: A conceptual model of family adjustment and adaptation in response to stress and crisis. In H. McCubbin, A. Thompson, & M. McCubbin (Eds.), Family assessment: Resiliency, coping, and adaptation: Inventories for research and practice (pp. 1-64). Madison: University of Wisconsin.
Mohammadi, M. (2006). “Effective factors on resiliency in individuals at risk for substance abuse”. Ph.D. thesis, clinical psychology, University of Welfare and Rehabilitation, Tehran, Iran. (Persian).
Morais L, & Salgado M.(1998). “Violence and Substance abuser: How are the children affected?” New York: Churchill Livingstone, Vol 33(1), 42-46.
O'Rourke, D.A. (2011). “The measurement of pain in infants, children and adolescents: from policy to practice”. Physical Therapy; 84,560-570.
Paton, D., & Johnston, D. (2011). “Disasters and communities: Vulnerability, resilience, and preparedness”. Disaster Prevention and Management, 10, 270–277.
Ozkan,T.,Lajunen,T.(2005).”Masculinity , feminity,and the Bem sex role inventory in Turkey”.Sex Roles,52(192),103-110.
Richardson, G. E. (2008). The Metatheory of Resilience and Resiliency. Journal of clinical psychology, 58(3), 307-321.
Seligman, M, E, P.(1976). Learned helplessness and depression in animalsand men morrestown, NJ: General Learning press.
Seligman, M, E, P.(1996). Learned helplessness and depression in animals and men morrestown, NJ: General Learning press.
Seligman, M. E. P., Steen, T. A., Park , N. & Peterson , C. (2005). “Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions”. American Psychologist. 60(5), 410-421.
Stonebrink, S.(1998). “A measure of Co-dependency and the impact of solo-cultural characteristic”. Unpublished masters thesis, university of Hawaii, school of social work.
Taylor, S.E.,kemeny ,M.E., Reed,G.M.,Bower,J.E., & Gruene Wald, T.L.(2008). “Psychological resources , positive illusions, and health”. American psychologist, 955(1).
Tugade M & Fredrickson BL.(2007). “Regulation of positive emotions: Emotion regulation strategies that promote resilience”. J Happiness Stud.;8:311-33.
Waller D, Mahony J (1999). Treatment of Addiction. Routledge, London.
Weiner, B (1986). “An attributional theory of emotion and motivation”, New York: Spriger- veriag.